31

4.9K 763 250
                                    

یک روز دیگه.. یه حس تازه
دوباره نور امید به چشم هاش تابید و اون و از خواب بیدار کرد ؛چشم هاش و باز نکرد تا به جذاب ترین موسیقی دنیا گوش بده

ضربان قلبش...

زین نفس عمیقی کشید و عطر تن لیام و حس کرد. اون بوی عرق و عطر نمی داد
یه بوی خاص که فقط برای اون بود

لیام آروم دستش و بلند کرد و روی موهای زین کشید
-صبح بخیر خوابآلوی دوست داشتنی

-اوووم.. از این جمله خوشم میاد.. از کجا فهمیدی بیدارم؟

-صدای نفس هات زین... وقتی خوابی عمیقتر نفس میکشی و روی پیشونیت چندتا چروک کم عمق و بین ابروهات اخم کوچیک به وجود میاد

-اووه.. مطمئنم هیچکس اینقدر به من توجه نکرده بود.. دلم می‌خواد منم حرف شاعرانه بزنم ولی بلد نیستم

-خب تلاش کن..

-آاااا... لب هات و دوست دارم

-می دونی منم لب هات و خیلی دوست دارم

-خب...

-‌یه بوس کوچولو

-قضیه بوی گند اول صبح و دوباره توضیح بدم

-می تونیم بریم حموم

-من با تو حموم نمیام

-چرا؟؟؟

-چون امنیت ندارم

-چی؟

-من رفتم حموم

زین با خنده بلند شد و سمت حموم دوید و در و قفل کرد و لیام از پشت در فریاد زد

-نمی تونی اینقدر بی رحم باشی

-می تونم

زین زبونش و در آورد و یادش افتاد لیام نمی تونه صورتش و از پشت در ببینه و بعد خندید

می‌خواست مسواک بزنه، برای همین کپسول کوچیک سیاه توی دهنش و در آورد و به این فکر کرد که دیگه بهش نیاز نداره..
کپسول و توی دستشویی انداخت و سیفون و کشید

.
.
.
.
.

هری خمیازه کشید و بدنش و کش داد
از در رد شد و به جک و نایل خیره شد

جک کنار تخت نایل خوابش برده و دست‌هاشون حسابی چفت شده
انگار سال های سال عاشق هم بودن

هری آروم خندید و سراغ دستگاه ها رفت تا وضعیت نایل و چک کنه که جک تکون خورد و بلند شد

-صبح بخیر جک جک

-زندگی و گاییدم.. تنم خشک شده

-چون روی یه صندلی خوابیدی... آقای خوابالو یادت باشه کلی آدم بیدار میشن و صبحونه می‌خوان

-برن به جهنم.... مگه من خدمتکارشونم؟

-ولی منم گشنمه

-میتونی سریال صبحونه کوفت کنین.. ابله ها

This man dies to nightWhere stories live. Discover now