تعویض

1.9K 379 157
                                    

Unedited

لورا توی اتاقش نشسته بود. فقط با حرکت چشمش داشت تمام وسایل اتاق رو جا به جا میکرد.

حوصله‌ش سر رفته بود و کار دیگه‌ای برای انجام نداشت.

کتاب های ساندرا رو خونده بود و از ورد ها چیزی سر در نیاورده بود. برای همین داشت وسایل خونه رو جا به جا می‌کرد.

_ببینم از این کار خسته نشدی؟

ساندرا گفت وقتی وارد اتاق شد.

_برو پی کارت

لورا بدون اینکه نگاهی به خالش بندازه گفت.

_اما برات یه سورپرایز دارم

_گفتم برو پی کارت

لورا داد زد‌. چاقویی که روی میز بود رو با نگاهش به سمت ساندرا پرت کرد و ساندرا اونو توی هوا گرفتش.

_چرا اینقدر با خالت بدی؟

_چونکه خالم یه هرزه‌ی عوضیه

_اما من برات برادرتو آوردم تا ببینی

یک دفعه شش دونگه حواس لورا سمت خاله‌ش رفت. از روی صندلی که نشسته بود بلند شد و سمتش رفت.

_نایل اومده بود تا ببینتت، گفتم حالا که تا اینجا اومده، بذار دعوتش کنیم تو

_باهاش چیکار کردی

_چرا خودت نمیای تا ببینی؟

لورا سریع از کنار ساندرا رد شد و نایل رو توی حال پیدا کرد. با یه صورت خونی.

_نایل

لورا داد زد و وقتی خواست سمتش بره به سمت عقب کشیده شد. ساندرا اونجارو طلسم کرده بود.

_بذار بره

_رفتن اون به تو بستگی داره لورن

اشک توی چشمای لورا جمع شد وقتی به نایل نگاه کرد. از گوشه‌ی چشمش دید که ساندرا داره بهش میخنده.‌

_اوه لورا کوچولو داره برای زخمی شدن برداردش گریه میکنه... فکر نمیکردم به غیر از لیام به بقیه‌شونم اهمیت بدی

_چرا باید دستتو بگیرم

_بذار باهات رو راست باشم. یکم نیرو توت مونده که من بهش نیاز دارم

لورا سری تکون داد. به نایل نگاه کرد و دستشو سمت ساندرا گرفت.

ساندرا اومد دست لورا رو بگیره اما اون دستشو کشیده.

_اول بذار بره

ساندرا یه بشکن زد و وقتی لورا مطمئن شد برادرش دیگه زجر‌ نمیکشه دستشو به ساندرا داد.

با گرفتن دستش، چشماش سیاهی رفت و چند ثانیه بعد. لورا دستشو ول کرد و ساندرا بیهوش روی زمین افتاد.

fool for you(book2&3) (ziam)Where stories live. Discover now