نیلن

3.4K 526 541
                                    

Un edited

دره مغازه باز شد و لیدیا برگشت تا ببینه کی وارد مغازه‌ش شده.

_سلام

لورا گفت و به اون دختر مو حنایی نگاه کرد. پس لیام بهش آدرسو درست داده بود.

لیدیا با دیدن لورا سر جاش وایساد و با یه حالت گیجی به لورا زل زد.

_تو همین بنشی هستی که دیروز توی خونه‌ی ما بود. درسته؟

_همه چیزو دیدم

لیدیا گفت درحالی که هنوز بی حرکت وایساده بود.‌ لورا نا مطمئن یه قدم دیگه برداشت.

_چی دیدی؟

_جنگ، خوب تموم نشد

لورا برای یک دقیقه چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید.

_کی مُرد؟

_اون پسر با چشمای طلایی. اون حقش نبود، اون حقش نبود

_اون مُرد؟

_اون توی درد زیادیه. خیلی زیاد

_کی؟

_اون پسر با چشمای قهوه‌ای. داره به یه هیولا تبدیل میشه. درد زیادی رو‌تحمل میکنه

_بهم بگو کی قراره بمیره

لورا با عصبانیت گفت و به پیشخون کوبید. لیدیا از جاش پرید. به دور و برش نگاه کرد و وقتی لورا رو دید لبخندی بهش‌زد.

_سلام، خوش اومدین.‌ چطوری میتونم کمکتون کنم؟

لورا سرش به پایین خم کرد و موهاش رو بالای سرش داد.

_اون قراره بمیره

نایل و زین توی سالن نشسته بودن و خودشون رو با کتاب هایی که نمی‌خوندن مشغول کرده بودن. البته مایل خودشو با زل زدن به زین.

این واقعا داشت اعصاب زین رو خورد میکرد. اون فقط بهش زل زده بود و این یکم رو مخ بود.

_چیه نایل؟

نایل یه نفسذعمیق کشید و نگاهشو به کتابش انداخت.

_موهای بلند بهت میاد

_خیلی خب، واقعا بگو چیه

زین گفت چون توی حرف نایل کنایه‌ی زیادی بود و زین از زل زدن های اون خسته شده بود.

_برام جالبه که سعی میکنی شبیه اون باشی

_شبیه کی؟

_یالا زین... یه نگاه به خودت بنداز. داری سعی میکنی شبیه تونی باشی

_من سعی نمیکنم شبیه اون باشم

زین سریع جبهه گرفت و زیادی عصبانی شد. نایل لبخندی زد و شونه هاش رو بالا انداخت.

در کاخ ویلیپن بهم کوبیده شد و توجه اونا به سمت لورا رفت.

_اتاق تمرین، همین الان

fool for you(book2&3) (ziam)Where stories live. Discover now