•Part9•

1.6K 228 144
                                    

°•Smut•°

هری وقتی احساس کرد حوله از دور کمرش باز شد و افتاد پایین هول کرده بود.
کاملا لخت بود و در حالیکه لوییه حشری جلوش بود این کاملا خطرناک بود.

"اوه هری..." لویی باسن هری رو تو دستاش گرفت و فشار داد.

هری بخاطر حس آنی که تو بدنش بوجود اومده بود به لویی بیشتر نزدیک شد.

در حالیکه لویی دوباره لباشونو بهم قفل کرده بود هری احساس میکرد بخاطر لطف و محبت لویی مست شده.

البته که این بخاطر نوشیدن نبود، ذاتن نمیتونست مشروب استفاده کنه اما هری بی دلیل احساس میکرد که مست شده.

لویی رو میخواست ولی نمیخواست دوباره بدون هیچ احساسی باهاش عشق بازی کنه.
ذاتن عشق بازی نبود.
فقط یه سکس ساده بود.

هری مردی رو که سعی میکرد لمسش کنه رو هل داد و تو چشماش زل زد.

"م-من نمیخوام." هری متوجه بود که داشت دروغ میگفت.
خودش هم میخواست دوباره با لویی باشه.

مخصوصا در حالیکه بچه هاشون تو شکمشن میخواست رفتار های آروم و ظریف لویی رو حس کنه اما هری میدید که الان تنها هدف لویی این بود که فقط ینفرو بفاک بده.

"من فقط میخوام شمارو احساس کنم هری." با اینکه بسختی حرف میزد ولی هری صمیمیت تو صداشو تشخیص میداد.

هری هیچ قدرتی نداشت که دربرابر لویی مقاومت کنه و محض رضای خدا اون چطور میتونست درحالیکه وسط اتاق کاملا لخته لوییه حشری رو آروم کنه؟

"لطفا." لویی در حالیکه با دستاش صورت نرم هری رو قاب گرفته بود و نوازش میکرد بوسه کوچیکی رو لبای هری گذاشت و شروع کرد به هل دادن هری بطرف تخت.

با برخورد پشت هری به تخت هری شروع کرد با اضطراب به اینور اونور نگاه کردن. نمیدونست چرا مضطرب بود یا چرا خجالت میکشید.

لویی لباشو رو گردن هری فشار داد و تا وقتی که رد هایی که صاحبش بود به وجود بیان به گاز گرفتن و مکیدن ادامه داد.

طوری همه کارهارو آروم و ظریف انجام میداد که انگار میترسید هری دردش بگیره و هری میترسید که توسط کارهای لویی جادو شه.

بازهم وقتی دستای لویی رو تمام بدنش درگردش بود هری احساس میکرد که مورمورش شده. دستاش هر طرف بدنشو لمس میکردن.

لویی نوک سینه های هری رو یکی یکی تو دهنش گرفت و در حالیکه میمکید و گاز میگرفت، هری دیگه فهمیده بود که خفه کردن ناله هاش تاثیری نداره پس بیخیال گاز گرفتن لبش شد و ناله هاشو رها کرد.

SHIT! I'm Pregnant. || L.S AUWhere stories live. Discover now