23

104 10 4
                                    

پارت(هانا)

: آ... آره

من میخوامش بهش نیاز دارم پس فقط بهش اجازه دادم

لباسم رو از تنم درآورد و دوباره شروع کرد به بوسیدنم منم دستام رو کردم توی موهاش و شروع کردم به ور رفتن به موهاش و اونم لبام رو ول کرد رفت توی گردنم و لاوبایت میزاشت .

دستم رو از داخل موهاش کشیدم بیرون و پایین تیشترتش رو گرفتم و کشیدم بالا که چند لحظه از روم بلند شد و تیشرتش و شلوارش رو در آورد و با یه باکسر دوباره اومد روم.

شروع کرد به بوسیدنم و دستش رو انداخت پشت کمرم و سعی کرد قفل سوتینم رو باز کنه که بهش کمک کردم درش بیاره.

لبام رو ول کرد و بالای سینه ام رو بوسید یکی از دستاش رو گذاشت روی سینه ام شروع کرد به مالوندن سینه ام که نتونستم آه کشیدنم رو کنترل کنم که هری یکم خشن شد.

اون یکی سینه ام رو داخل دهنش کرد که باعث شد یکم کمرم به سمت بالا خم بشه.

بالاخره از سینه هام دست کشید و دستش رو اروم گذاشت دور پهلو هام و به سمت پایین رفت و شلوارم را درآورد.

حالا هردومون نسبتا لخت بودیم و تنها دو تا پارچه باعث شده بود کامل لخت نباشیم.

هری خم شد و بین سینه هام رو برسید همینجور بوسه های خیس میزاشت و پایین تر میرفت و من تنها کاری که میتونستم انجام بدم آه کشیدن.

دست انداخت و شرتم رو در آورد و شرت خودش رو هم در آورد خودش رو روم تنظیم کرده بود.

: هری... من باکرم

فقط بهش گفتم که آروم پیش بره.

آروم خودشو داخلم فرو کرد (😑) که دهنم از در باز شد و با دستم پشتش چنگ انداختم که خم شد و محکم بوسیدم و باهام حرف میزد که حواسم پرت بشه و دردم کمتر بشه.

کم شروع کرد به حرکت کردن و کم کم درد جاش رو داد به لذت.

بعد چند دقیقه احساس کردم دارم میام و کمرم به سمت بالا خم شد و در کسری از ثانیه احساس خالی شدن کردم و چند دقیقه بعدم هری اومد و بعدش خودشو انداخت روی تخت بغلم.

هری بغلم کرد.

هری: مرسی هانا .... تو الان دیگه مال منی

لبخند زدم

هری: بعد ناهار حرکت میکنیم خوبه؟

: عالیه

یه ذره هم احساس پشیمونی نمیکردم من دوسش دارم.

: دوست دارم

هری: منم دوست دارم.

چشمام و بستم و خوابم برد.
...................

خدایا منو ببخش 😑

خب اینم از صحنه خاک برسری حداقل ووت بدید.

Farnaz

Green(harry Styles)Where stories live. Discover now