20

100 7 2
                                    

*عکس بالا خود هانا و لباسی که تنشه است*

پارت20(هانا)

واقعا فکر احمقانه ای بود که بخوایم اول بریم لاس وگاس بعد میامی راه واقعا طولانی بود .

: هررررررری من خسته شدم

هری: تو داشبرد رو بگرد شاید سی دی آهنگی چیزی بود بزار پخش بشه حوصله اتم سر نمیره.

: آهنگ نمیخوام یه جا بزن بغل یکم از این ماشین پیاده شیم دیگه زخم بستر گرفتم.

هری: وسط بیابونی که نمیشه بزار برسیم به یه شهری جایی.

ساکت شدم و زل زدم به بیابونای اطراف.

هری: هانا عزیزم بیدار شو رسیدیم به آتلانتا

: ها؟

گیج از جام بلند شدم کی من خوابیدم!

هری: رسیدیم آتلانتا شبم شده بهتره شام رو اینجا بخوریم و اینجا بخوابیم و فردا راه بیافتیم منم خستم.

: زودتر بیدارم میکردی خیلی رانندگی کردی

هری: مهم نیست

بعد خم شد و لپم رو بوسید. یکم سرخ شدم هنوزم نمی تونم باور کنم اون دوست پسرمه میخوام جیغ بزنم و به همه بگم.

: فردا من رانندگی میکنم نوبتی

با هری از ماشین پیاده شدیم که متوجه شدم داخل پارکینگ یه متلیم. متل خوبی به نظر میرسید.

هری دستمو گرفت و بهم نزدیکتر شد و با هم به سمت پذیرش رفتیم.

اتاق رو گرفتیم فقط وسایلمون رو داخلش گذاشتیم و به قصد خوردن شام از متل زدیم بیرون.

هری: کجا بریم حالا؟

: امممممممممم نظری ندارم

آتلانتا شهر واقعا بزرگی بود پس یه رستوران نزدیک متل رفتیم.

پشت یکی از میزهای دونفره نشستیم. رستوران نسبتا شلوغ بود .

هری دستام رو گرفت و زل زد بهم.

: نکنه داری درونم رو میبینی؟

هری: چی؟ اوه نه داشتم فکر میکردم

: چه فکری؟

هری: که تو به چی فکر میکردی

: داشتم به شلوغ بودن رستوران فکر میکردم و البته اینکه چی سفارش بدم.

هری: از من میترسی؟

سوال غیر منتظره ای بود

: چی ؟ چرا؟ 

هری: نمیدونم خب تو خیلی جوونی و من...  خب احساس میکنم ممکنه من بترسونمت شایدم خودم میترسم.

: اولا تو منو نمیترسونی دوما مگه من لولوخورخوره ام که ازم بترسی؟

هری: من میترسم که اگه رابطمون عمیق تر بشه خب...  یه..  نمیدونم

: اوووو وایسا فهمیدم

یکم قیافه فکر کردن گرفتم و زل زدم بهش.

: اوکی حله فهمیدم نترس عمرا اگه بخوام ولت کنم

یه لبخند گنده هم زدم که هری دستم و گرفت و بوسید و خب صد البته منم سرخ شدم.

در همین لحظه عاشقانه یهو گارسون اومد وسط

گارسون: ببخشید چی میل دارید؟

: ای خدا

هری ریز خندید.

هری: خب من یه سالاد مرغ میخوام با یه استیک متوسط(medium)

: منم همینطور

گارسون سفارشا رو گرفت و یکم مخلفات روی میز گذاشت و رفت.

: اوه راستی همین الان یه سوال به ذهنم رسید تو توی بهشت خانواده ای دوستی چیزی هم داری؟

هری: دوست که آره و خانواده هم فقط یه خواهر دارم.

: مادر و پدر چی؟ اسم خواهرت چیه؟

هری: مادر و پدرم نمیدونم کجان و اسم خواهرم جماست.

: منم نمیدونم پدرم کجاست خب یعنی در اصل ترکمون کرد وقتی خیلی بچه بودم و حتی قیافش رو یادم نمیاد و مامانم عکسی ازش بهم نشون نمیده.

هری: من هیچوقت ترکت نمیکنم

: دوست دارم

.......................
بعد از روزها بالاخره آمدم

فردا آخرین امتحانمو میدم و تابستوننننننننن

ووت و کامنت فراموش نشه

Farnaz

Green(harry Styles)Where stories live. Discover now