64• { هتل }

1.2K 162 26
                                    


تانيا به خاطر صداى برنامه ى تاك شو كه به صورت نامفهومى از بلندگوى نيمه روشن ساعت راديو دار پخش ميشد بيدار شد. دستش رو كور كورانه دراز كرد تا خاموشش كنه.

ولى وقتى دستش به يه چيز سرد ، مرطوب و چسبناك كه بالاى ميز پاتختيش نشسته بود خورد ، يادش اومد كه اون توى يكى از اتاق هاى هتله و هيچ راديويى توى اتاق وجود نداره.

Extremely Short Horror StoriesWhere stories live. Discover now