تانيا به خاطر صداى برنامه ى تاك شو كه به صورت نامفهومى از بلندگوى نيمه روشن ساعت راديو دار پخش ميشد بيدار شد. دستش رو كور كورانه دراز كرد تا خاموشش كنه.ولى وقتى دستش به يه چيز سرد ، مرطوب و چسبناك كه بالاى ميز پاتختيش نشسته بود خورد ، يادش اومد كه اون توى يكى از اتاق هاى هتله و هيچ راديويى توى اتاق وجود نداره.
YOU ARE READING
Extremely Short Horror Stories
Horrorبزرگترين مجموعه داستان هاى ترسناك ِ كوتاه 1 يا 2 خطى در واتپد. #1 in Persian Horror [ Persian Translation ] © 2016 by @InfernoEDM ALL RIGHTS RESERVED