42• { همراه ما }

1.7K 256 44
                                    

چند سال پيش ، يه صندليه تنها ، در وسط زيرزمين ظاهر شد. مهم نبود كه چند بار كنار ديوار گذاشتمش ، اون هميشه يه راهى پيدا ميكرد تا دوباره به وسط زيرزمين برگرده.

مدت زيادى طول كشيد تا متوجه شدم ، مكانى كه اون صندلى هميشه قرار ميگيره ، درست زير اشپزخونه س. تقريبا انگار كسى موقع شام ، كنار ما مينشست.

•••
تا ساعت 1 ، هر نيم ساعت يه داستان ميزارم. فردا شب هم همينطور❤️

ممنون ميشم ، اگه اين داستان رو دنبال ميكنيد و دوستش داريد ، براى اميدوارى دادن به من كامنت بزاريد ، و پيجم رو فالو كنيد❤️🙏🏻

Extremely Short Horror StoriesOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz