Chapter 28

1.8K 158 58
                                    

از نگاه شخص سوم

"خب دوسته شما حالش كاملا خوبه و ميتونه مرخص شه !"
پرستار با لبخند گفت و از پسرا دور شد
"داشتم سكته ميكردم ...پرستار احمق جوري حرف ميزد انگار ي اتفاقي برا هزا افتاده !"
نايل طبلكارانه گفت و بقيه پسرا حرفشو تأييد كردن

"خب بزار من برم كاراي ترخيص شو انجام بدم شمام برين بهش بگين!"
ليام گفتو دور شد رفت سمت محل پذيرش.

بقيه ي پسرام برگشتن تو اتاق هري
"خب هري مرخص شدي !"
زين گفتو ي لبخند زد
"خوبه !"
هري ساده گفت

"نايل كوش؟!"
لويي پرسيد

"اي...نجام!"
سمت صدا برگشتنو نايل و ديدن كه دم يخچال واستاده و داره كمپوت ميخوره
"نايل دقيقا داري چيكار ميكني؟"
هري متفكرانه پرسيد
"ميخوام ببينم كمپوتاي تو بيمارستان چه مزه اي به مريض ميدن !"
نايل گفتو ي آب ميوه ورداشتو مشغول شد.
"نايل به منم بده گلوم خشك شد !"
هري گفتو به نايل نگاه كرد
نايل يدونه ديگه ورداشتو رفت آب ميوه اي كه خودش داشت ميخوردو به هري داد اون يكي رو باز كرد تا خودش بخوره و همين باعث شد چشم پسرا گرد بشه.
"چيه؟؟"
نايل يكم از آبميوه جديد كه باز كرده بود خورده و به حالت طلبكارانه گفت
"نايل چرا دهنيتو دادي به هري ؟"
لويي گفتو دستشو به چونش كشيد.
"چون خودم امتحانش كرده بودم خوشمزه بود !"
نايل گفت و شونشو بالا انداخت.

دو روز بعد

داستان از نگاه هري:

الان دو روزه كه هيلي نيومده و واقعا نگرانشم.
اون دختره زشته بد هيكل كه منو عاشق خودش كرده.

"امروزم نيومد !"
با خودم زمزمه كردم از غذام خوردم.
پسرا داشتن حرف ميزدن راجب اومدن اون.
واقعا فكر كنم زين خوشحاله !
لبخند زدمو از نوشابم خوردم.

"امم...پسرا اون هيلي نيست ؟!"
نايل گفت و به دختري اشاره كرد داشت از پله ها ميومد پايين و لباس مدرسه نپوشيده بودو نميتونستم صورتشو ببينم.

برگشتو هيلي بود كه موهاشو باز گذاشته بودو ي شلوار جين و تاپ مشكي پوشيده بودو..
اون واقعا خوشگل شده بود و همه نگاها بهش بود..
فاككككك...
اين عصبيم ميكنه كه همه بهش خيره شدن !
خيلي عادي اومدو كنار دوستش كه اسمشو نميدونم نشست!

"اون واقعا جذابه !"
لو گفت و نيشخند زد و باعث شد عصبانيتم بيشتر بشه !
"خفه شو لو !"
بهش چشم غره رفتم و عصبي از نوشابم خوردم.

Complicated[H.S][EDITING]Where stories live. Discover now