Chapter 22

1.8K 162 33
                                    

داستان از نگاه هيلي

"هيلي بلند شو"
ليزي وقتي شونمو تكون ميداد كه بيدارشم گفت ،بلند شدم هوا تاريك بودو بارون ميباريد و عرق كرده بودم،
بازم اون كابوس لعنتي!
"هيلي اين آبو بخور!"
ليزي ليوان آب و داد دستم و ازش خوردم
"من خوبم،ميتوني بري"
با لبخند بي جونم بهش گفتم.
"باشه عزيزم ،اگه بازم كاري داشتي صدام كن باشه!!؟؟"
ليزي با لحن دلسوزانه اي گفت و رفت سمت در،در جواب سرمو تكون دادم تا خيالش راحت شه ،رفت.
كي اين كابوسا تموم ميشن!؟؟
هيچوقت!!
ضمير ناخوداگاهم بهم تلنگر زد!
سرمو دوباره گذاشتم رو بالشتم تا شايد خوابم ببره!!

بعد از چندبار غلت زدن رو تخت ،كلافه شدم دبلند شدمو و ي تيشرت گشاد رو لباس زيرم پوشيدم و به طرف اتاق نقاشيم رفتم.
درو باز كردم و چراغ و روشن كردم و ي بوم نيم كاره ديدم ي دختره پانك بود ،سمتش رفتمو بهش نگاه كردم ،كل بوم و نقاشيمو روش رنگ مشكي پاچيدم و ي بوم جديد ورداشتم و ي سري رنگ و قلمو....

به ساعت نگاه كردم ،الان شيش ساعت دارم نقاشي ميكشم،به نقاشيم نگاه كردم ،واو...نقاشيم رنگي بود!!
براي اولين بار !!!
از صندلي جلوي بوم بلند شدمو به طرف اتاقم رفتمو تيشرترو دراوردمو انداختم رو زمين و خوابيدم!



"لعنتي كي اين وقت صبح زنگ زده"
داد زدمو دستمو از زير پتوم بيرون آوردمو گوشيمو از روي پاتختيم ورداشتم!
"آلو!؟!"
حتي نديدم كي زنگ زد.
"سلام ،چقدر دختر خوابالويي!!"
كايلي بود.
"لعنتي مزاحم الان صبح زود زنگ زدي چي بگي؟!!"
تقريبا ميشه گفت سرش داد زدم!
"صبح زود!!!؟؟بي خيال بلندشو ساعت ٥:٣٠!!ساعت هفت ميام دنبالت "
كايلي گفتو تلفنو قطع كرد!
من تا الان خواب بودم يعني تا ساعت ٥:٣٠!!!؟؟؟
سريع بلند شدم و رفتم تو حموم وخودمو شستم و موهامو شستم و اومدم بيرون و حوله ي تنيمو پوشيدم.
"واي چقدر گشنمه!"
رفتم طرف كمد لباس زيرامو ورداشتم پوشيدمو رفتم طبقه ي پايين تا ي چيزي بخورمو آماده شم!






خب حالا چي بپوشم!؟؟
سردرگم به پيرهنام نگاه ميكرد ولي هيچي ايده اي ندارم!!!
شايد بهتره از جو كمك بگيرم،گوشيمو ورداشتمو تا به جو زنگ بزنم ولي چشمم به ي پيرهنه سفيد خورد ،آخرين شبي كه باهم رفتيم بيرون اينو خريديم با جو!
از پايين تا بالاش زيپ داشت ولي خوب بود به نظرم بازم زياد نبود ولي خب من اهميتي نميدم،ورشداشتمشو حولمو دراوردمو انداختمش رو مبل و پيرهنرو پوشيدم ،به خودم تو آينه نگاه كردم ،واو ...بهم ميومد!!
خب..ام كفش پاشه بلند كرم و آبي كمرنگ كه بهش ميومد ورداشتمو پام كردم.
رفتم جلوي ميز آرايشم موهامو كه تقريبا خشك شده بود و شونه كردمو شلخته بالاي سرم گوجه كردم و يكم رژ ملايم زدمو و ي كيف دستي كرم ورداشتمو گوشيمو و رژ ي عطر كوچيك ولي قبلش به خودم زدم و كليد خونه و البته اسپري فلفل براي پارتي لازمه!!
پالتومو ورداشتمو برا آخرين بار به خودم تو آينه نگاه كردم و از اتاقم اومدم بيرون و به كايلي تكست دادم و اونم گفت كه بيام دم در چون الان ميرسه .
"من دارم ميرم ليزي به احتمال زياد دير ميام"
به ليزي گفتمو از در خونه اومدم بيرون و كايلي تو ماشينش نشسته بود.

Complicated[H.S][EDITING]Where stories live. Discover now