Part 11 ; darkness comes

587 90 38
                                    

وقتی در اتاق رئیس رو باز کرد و نتونست تئودور رو داخلش ببینه، کمی تعجب کرد.
چون این وقت شب و دقیقاً بعد از پیامایی که به هم دادن کجا می‌تونست بره؟

اخم کمرنگی کرد و بقیه جاهای دفتر رو چک کرد، ماری‌جوانای بین انگشتاش رو کمی تکوند و بعد از پکی که بهش زد، تصمیم گرفت از دفتر خارج بشه.

تو تاریکی شب نگاهی به اطراف انداخت و با دیدن ماشینای پارک شده‌ی پسرا، دنبال موتورش گشت و با پیدا نکردنش اخمش پررنگ‌تر شد.
کمی مکث کرد و با یادآوری جمله‌ی «موتورت رو آتیش می‌زنم» تازه دو هزاریش افتاد!
« شت، نه! »

به سرعت قدماش اضافه کرد و با دیدن تئودور در چندمتری موتورش ماری‌جوانایی که تا ثانیه‌ای پیش درحال پک زدن بهش بود رو، روی زمین پرت کرد.

دیدن بشکه‌‌ای کنار پای مرد و فندک بین انگشتاش باعث شد زیرلب فحشی بده و بعد داد بزنه:
« رئیس! ن-نکن! »

تئو چرخی به گردنش داد و بعد با بی‌اعتنایی کامل، فندکش رو بین انگشتاش تاب داد.
با کشیده شدن فندک از دستش اخمی کرد و قبل از اینکه چیزی بگه جِی با اعصاب ضعیفش لب زد:
« مشکل لعنتیت با من چیه مِل؟ من که توضیح دادم! »

رئیس کمی فکش رو منقبض کرد، کف دو دستش رو برای لحظاتی روی چشماش فشار داد و بعد دستش رو به سمت پسر گرفت:
« بدش به من اون فاکی رو. »

جونگ‌کوک دندون قروچه‌ای کرد و فندک رو به گوشه‌ای پرتاب کرد:
« مغز خر خوردم؟ با موتور فاکیم کاری نداشته باش. »
و بعد نزدیک رئیسش شد، طوری که تنش کامل به تنش بچسبه.
جونگ‌کوک چند سانتی‌ بلندتر از رئیسش بود اما اختلاف قدی چنان واضحی نداشتن، بیشتر فرقشون تو این بود که جِی واضحاً عضلات بیشتری داشت و کلاً خیلی گنده‌ بنظر می‌رسید.

نگاه گستاخش رو از تئو نگرفت و همچنان در کمال گستاخی، دست چپش رو از زیر کت مرد که روی شونه‌هاش قرار داشت رد کرد و با گرفتن کمرش، فاصله رو به هیچ رسوند.
روی صورت رئیسش با لحن تحریک‌کننده‌ای لب زد:
« در عوض می‌تونی خودم رو آتیش بزنی! »

تئودور ناباورانه نیشخندی زد و طبق عادت بعد از کشیدن زبون سرکشش روی گریلز طلایی رنگ دندونش، با صدای آرومش به حرف اومد:
« گفتم یه بار دیگه بهم دست بزنی دستات رو می‌شکنم، نگفتم؟ »

نیشخند عصبیش کمی پررنگ شد، کف دستاش رو روی شونه‌های حجیم پسر قرار داد تا پسش بزنه اما جئون با تمام قدرت چسبیده بودتش!
« قبلاً یه زنِ وارلا رو گاییدی و حالا با پولش این نره غول رو میخری و دستات رو روی دیک رئیست بالا پایین می‌کنی. »

با تمام قدرتی که داشت پسر رو پس زد و در یک حرکت غافل گیر کننده، مشتش رو روی فکش خوابوند.
جونگ‌کوک که این حرکت رو پیشبینی نکرده بود آخ بلندی گفت، سرش به سمت دیگه‌ای متمایل شد و چند قدم به عقب پرت شد.

𝗥𝗲𝗱𝗿𝘂𝗺 | 𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩Where stories live. Discover now