when two souls become one

18 4 32
                                    


هری آهسته چشمهاش رو باز کرد. مرلین و لویی بالای سرش نشسته بودن. لباس های لویی خاکی بودن و طولی نکشید تا متوجه بشه لباسای خودش هم همونقدر خاکین. لویی به سرعت هری رو توی آغوشش کشید.

هری: حالت خوبه لویی من؟

لویی گردن هری رو بوسید و اون رو محکم توی آغوشش نگه داشت

لویی: خوبم عزیزدلم. الان که تو بیدار شدی خوبم.

مرلین سخت توی فکر فرو رفته بود. حرف های مورگانا مستقیم توی سرش رفته بودن و بیرون نمیومدن. لویی زیر چشمی نگاهش کرد و آهسته از هری جدا شد.

لویی: اونجا...اون چیزایی که گفت واقعین؟ یعنی ممکنه واقعا..؟

لویی حرفش رو ناتموم گذاشت. مرلین با سرش لویی رو تایید کرد و لبخند بزرگی روی لبهاش نشست.

مرلین: طلسم اثر کرده. تمام این مدت در تقلا بودم تا به بهشت بروم و به آرتور بپیوندم درحالی که او بر روی زمین زندگانی می کرده. زندگی من در رگ هایش در جریان بوده و قلبم در دستانش. به نظرت او نیز دلتنگ من میشده؟

هری نگاه متعجبی به مرلین و بعد به لویی انداخت و لویی بهش اشاره کرد بعدا واسش تعریف میکنه.

لویی: من فکر میکنم شاید اون همه ی این سالها بدون تو زنده بوده باشه ولی زندگی نمیکرده‌. از دست دادن سولمیت از هرچیزی توی این دنیا سخت تره.

مرلین به لویی خیره شد. از جا بلند شد و از خونه ی تاریک و متروکه خارج شد. لویی و هری پشت سرش بلند شدن و از اونجا بیرون رفتن. لویی هجوم سوالات به سرش رو احساس کرد و نتونست جلوی خودش رو بگیره.

لویی: مورگانا همون خواهر آرتور پندراگونه؟

مرلین به خاطر سوال یهوییش جا خورد و به سمتش برگشت.

مرلین: بله.

لویی: خب مگه اونم جادوگر نیست؟ چرا اون عمر جاودانه نداره؟

مرلین: پدرش جادوگر نبود‌. همین موهبت اجرای طلسم نیز از سوی مادرش به او رسیده.

لویی: خب چرا با تو دشمنه؟

مرلین: زمانی که زنده بودم نگذاشتم تاج و تخت را از وارث حقیقی اش بگیرد‌.

لویی: برای همین انقدر کینه داره ازت؟

مرلین: فکر نکنن بخاطر کینه با من دست به چنین کارهایی بزند. هزاران سال است که او هر صد سال دو سولمیت را قربانی اهدافش می کند تا زنده بماند. هیجکس نمیداند هدفش از این کار چیست.

لویی ساکت شد. تصور سولمیت های قبلی ای که قربانی مورگانا شدن لرزه به تنش مینداخت. دست هری رو که توی دستش گرفته بود کشید تا اونو به خودش نزدیکتر کنه. ته دلش می لرزید از ترس دوباره رو به رو شدن با مورگانا. اگه این بار هری رو واقعا از دست..نه نباید بهش فکر کنه. لویی احمق افکارتو جمع کن. توی سرش به خودش فحشی داد و سرش رو تکون داد.

Soulmate L.SWhere stories live. Discover now