𝟭

1.1K 122 12
                                    

"از این گیره طلایی خوشم نمیاد."

تکون ریزی خورد و گیره رو از روی موهای تازه کوتاه شده اش برداشت.
"ولی این رنگ به موهاتون بیشتر میاد"

سرشو کج کرد و منتظر موند تا دوباره گیره رو روی موهاش قرار بدن.
"همرنگه موهامه، خوشم نمیومد. عوضش کن."

دخترجوان سمت جعبه زیورالات حرکت کرد و گیره ای قرمز از جنس طلا بیرون اورد.
"این به پوست سفیدتون میاد."

جلوتر رفت و گیره رو روی موهای طلایی اربابش قرار داد.
"خوشم‌ اومد."

از روی صندلی ‌که نشسته بود بلند شد و دقیقا روبه روی اینه ایستاد.
"گونه و لبامو هم قرمز کن."




با قدم های محکم وارد تالار پذیرایی شد و رو به شاه تعظیم کرد.
"امپراطور زنده باشن."

پادشاه خنده ای کرد با دست به صندلی نزدیک به خودش اشاره کرد.
"به فرمانده جئون بزرگ، بنشین لطفا."

فرمانده سری تکون داد و روی صندلی تعیین شده نشست. به اطرافش نگاه کوتاهی انداخت. خانواده سلطنتی هنوز وارد تالار نشده بودن.
"قبل از شروع هرچیزی امپراطور کارتیور از همه شما درخواست میکنند فردا در همین ساعت در جشنی که به افتخار فرمانده جئون برگزار میشه حضور داشته باشید".

مشاور امپراطور کنار رفت و گوشه ای ایستاد.
همهمه ای در تالار به وجود اومد.
"فرمانده جئون تلاش زیادی در جنگ کردن. اگه ایشون و افرادشون نبودن ما در جنگ پیروز نمیشدیم."

وزیر اعظم از جایگاهش بلند شد و شنل پشمی بلندی که به تن داشت رو کنار زد.
"ولی این تلاش بسیار و شجاعت خود شما بود سرورم، تو این اوضاع نابسامان نیازی نیست جشنی علاوه بر جشن امشب گرفته بشه."

"وقتی امپراطور شخصا این تصمیم رو گرفتن فکر نکنم نیاز باشه افراد دیگه ای با نظر ایشون مخالفت کنن"

فرمانده جئون درحالی که جام چوبی شراب در دستش بود با صدای بلند و محکم‌ گفت و پوزخندی رو به وزیراعظم زد.
وزیراعظم سکوت کرد و با خشم روی صندلی نشست و شراب نوشید.
"بعد از اون جنگ سخت، قلعه به این جشن نیاز داره وزیراعظم."

بتا با صدای بلندی اعلام حضور کرد و درجایگاهش نشست.
امپراطور کارتیور بوسه ای رو لب های بتا زد و انگوری به دهان گذاشت.
"قرمز بهت میاد سکسی کوچولوی من."

بتا لیسی به لب های امپراطور زد و به کمرش قوصی داد.
" تهیونگ همیشه برای امپراطورش خوشگل میکنه."

امپراطور "هومی" کرد و گونه های تهیونگ رو نوازش کرد.
"با فرمانده جئون اشنا شدی؟"

تهیونگ به سمت جایی که فرمانده نشسته بود برگشت و به نیم رخش نگاه کوتاهی انداخت.
"فکر میکردم باید الفای پیری باشه، اما این..خیلی جوونه."

𝖨 𝖢𝖧𝖮𝖮𝖲𝖤 𝖸𝖮𝖴𝄽𝖪𝖮𝖮𝖪𝖵Where stories live. Discover now