♡چیتر11:☆ماموریت☆♡

189 37 17
                                    

~Jungkook~

جیمین سکوت رو شکست و با تعجب پرسید:
کی؟

هوسوک بدون توجه به جیمین با خوشحالی گفت:
جدی خودش خرید؟چرا دعوتش نکردی؟میومد با پسرا آشنا بشه،یونگی و جیمین پدرمو دراوردن از بس پرسیدن کیه؟چیه؟چطوریه؟چکارس؟خوبه؟بده؟خوردنیه؟بماند ک بخاطر سوال آخری بهشون گفتم ک فقط جونگکوک میخوردتش وگرنه خوردنی نیس.

چشمامو تو حدقه چرخوندم ک جین بی‌توجه به پرحرفی هوسوک سرجای قبلیم رو سینه‌ی دوست پسرش لم داد و درحالی از اسنکی ک تو دستش بود میخورد گفت:
هوم نامجون هم دربارش کنجکاوه.

نامجون:کی؟

هوسوک به تقلید از من چشاشو تو حدقه چرخوند.

هوسوک:بابا لنگ دراز....دوست پسر جونگکوک دیگه.

نامجون با تعجب چشاشو گشاد کرد.

نامجون:دوست پسر جونگکوک بابا لنگ درازه؟

با دست محکم زدم رو پیشونیم.

هوسوک پوکر نگاش کرد و جین زد زیر خنده.

هوسوک:جونگکوک راستشو بگو بجای اون محرک جنسی چی ریختی تو خوراکیا؟قرص خنگی؟

خندیدم و گفتم:
نه هیونگ زولجنسما*ریختم توش ولی مثل اینکه اثر عکس داده.

جین عصبانی شد و تو جاش نیم‌خیز شد و گوشمو گرفت.

جین:دوست پسر خودت معلوله بی‌شخصیت.

*Zolgensma(زولجنسما)
داروی درمان معلولیته*

دستمو رو مچ جین گذاشتم تا بیشتر از این گوشمو نپیچونه.

جونگکوک:آخ هیونگ این گوش از دست تو درازتر اون یکی شده.

جین گوشمو ول کرد و بی‌توجه به من روبه نامجون گفت:
اره افرین بیبی،جونگکوک آنشرلیه.

درحالی ک داشتم گوشمو از خرده ریزهای اسنک فلفلی‌_ای ک به دست جین چسبیده بود_پاک میکردم اعتراض کردم.

جونگکوک:هیونگ اون جودی ابوته.

یونگی پوزخند زد و با تمسخر گفت:
جدی من فکرکردم حنا دختری در مزرعه‌اس.

جین خواست چیزی بگه ک جیمین پرید وسط حرفش.

جیمین:وایسید،وایسید ببینم الان اینجا چخبره؟

SuicideWhere stories live. Discover now