پارت ۲۸

1.5K 293 47
                                    

با صدای هول زده‌ی کوک متعجب برگشتم طرفش
_بچه‌‌ها باید بریم یه اتفاقی افتاده
با تعجب برگشتیم سمتش
+چیشده؟
اومد جلو و بازوی تهیونگ رو گرفت و کشید و رو بهم گفت
_سریع بیاید هیونگا در خطرن
کلافه دنبالشون به طرف ماشین دویدم
وقتی سوار شدیم با سرعت زیادی شروع کرد به رانندگی
×میگی چیشده یا...
جونگکوک پرید وسط حرفش
+هوسوک هیونگ بهم زنگ زد و گفت یکی زنگ زده بهشون و تهدیدشون کرده نامجین هم پیششونن اونا ازمون خواستن نریم پیششون ولی...
با ترس زدم رو شونش
+بیشتر گاز بده کوک
×یعنی چی الان؟ همیشه مارو تهدید میکنن
جونگکوک کلافه گفت
_انگار خیلی جدی تر بوده تهدیدشون من دقیق نمیدونم هوسوک هیونگ گفت اصلا نریم خیلیم ترسیده بود
×خب الان کجا میری؟
کوک که انگار تازه به خودش اومده بود گفت
_جیمینا گوشی منو بگیر زنگ بزن بپرس کجان
چشمی گفتم و بعد از اینکه قفل گوشیش رو باز کرد اونو به طرف من‌گرفت
منم سریع از دستش موبایل رو چنگ زدم و به اخرین شماره که هوبی هیونگ‌سیو شده بود زنگ زدم
بعد از چندتا بوق صدای هوسوک هیونگ‌توی گوشم‌پیچید
&بله جونگکوکا
+الو هوبی هیونگ؟ منم جیمین، ما داریم‌میایم‌پیشتون کجایید؟
هیونگ با صدای هول زده ای گفت
&نه نه نیاید اینجا خطر داره
با ملایمت گفتم
+هیونگ سریع بگو، بهتره هیچکدوممون تنها نباشیم
هوسوک که انگار دید حرفم منطقیه گفت
&اوکی ببین ما داریم‌میریم سمت خونه شما سر خیابون***وایسید تا ما بیایم
و بعد قطع کرد
_چی‌گفت؟
شونمو بالا انداختم
+گفت دارن میرن طرف خونه سر خیابون***وایسیم تا بیان، واقعا هم بهتره که تنها نریم خونه
جونگکوک سرشو تکون داد و فرمون رو چرخوند

_اه چرا نمیان نکنه اتفاقی افتاده باشه واسشون
تهیونگ در رو باز کرد و به جلو اشاره کرد
×اومدن کمتر غربزن
جونگکوکم سریع پیاده شد و هردو به طرف ماشین هیونگا رفتن
منم‌درو باز کردم و به طرفشون حرکت‌کردم که یهو چندتا ماشین‌ کنارمون وایسادن و چندنفر پیاده شدن
با ترس خواستم به طرف هیونگا که تقریبا بهم نزدیک بودن بدوم که بازوم اسیر دستی شد
○وایسا ببینم
با صدای بلند جونگکوک رو صدا زدم که توجهش بهم جلب شد و نگران خواست به سمتمون هجوم بیاره که طرف اسلحه‌ای رو روی شقیقم گذاشت و داد زد
○هی هی نزدیک نیا وگرنه مغزش رو میپوکونم
تهیونگ دست جونگکوک رو گرفت تا جلوتر نياد
نامجون هیونگ کلافه گفت
=تو کدوم خری هستی دیگه
مرد که پشت سرم وایساده بود و ماسکی روی صورتش بود خندید و گفت
○کابوس شباتون
جونگکوک با حرص داد زد
_دهنتو ببند بابا تو اصلا واسه این حرفا نیستی جرعت داری جیمینو ول کن بیا اینجا
مرده قهقهه ای زد و گفت
○مهم اینه قدرت دست منه، الان تو جرعت داری یه قدم بیا جلو تا هم خودت هم دوستات سوراخ سوراخ شن بچه جون
با ترس گفتم
+بسه پسرا شما برید
میترسیدم یهو بهشون آسیب بزنن
قبل از اینکه کسی بخواد چیزی بگه یه نفر دیگه اومد جلو و گفت
□مطمئني این همونیه که دنبالشیم؟ نمیخوای بقیشونم‌ببریم؟
صدای پوزخند‌ کسی که منو گرفته بود اومد
○معلومه که اینه من عکساشو دیدم بعدشم اونارو ول کن چموشن سخته بردنشون همین یکی رو میبریم بقیشون به زودی میان
و بعد رو به هیونگا داد زد
○هرکدومتون دست از پا خطا کنید اینو میکشم
و منو سمت یه ماشین کشوند تمام توانمو جمع کردم و داد زدم
+دنبالم نیاید اونا میخوان..
با تو دهنی ای که خوردم حرفم ناتموم موند و بعد توی ماشین هولم داد
با حسرت برگشتم و به هیونگا که انگار کلافه بودن زل زدم و بعد به جونگکوک که انگار خیلی عصبی بود
توی همین فکرا بودم که یکی چونم رو محکم‌گرفت و صورتم رو وحشیانه به سمت خودش چرخوند
□ولی این خودش نیستا
و بعد چراغ قوه‌ای رو درآورد و توی چشمام گرفت
□آه نه خودشه چشماش عسلیه
اون یکی که روی صندلی راننده نشسته بود به راننده اخطار داد که سریع تر رانندگی کنه و خطاب به اونی که کنارم نشسته بود گفت
○درسته شبه ولی کور که نیستی اگر دقت کنی از موهای بلوندش هم معلومه همونی که دنبالشیمه

خب سلامم
دلم نیومد پارت نذارم تا پنجشنبه
خب بچه‌ها داریم به لحظات ملکوتی پیدا کردن قاتل نزدیک میشیم بنظرتون؟
و اینکه این پارت هدیست پس به کم بودنش گیر ندید:>>>>>>

نحسی(ویکوکمین)Onde histórias criam vida. Descubra agora