(part 18) تولد

1.1K 163 110
                                    

ماشین رو داخل پارکینگ پارک کرد و با لبخند فیکی به سمت مینهو که روی پای تهیونگ نشسته بود برگشت

"قهرمان، تو برو بالا منو هیونگ الان میایم باشه؟"

حدود نیم ساعتی بود که جیمین به جونگکوک زنگ زده و آمادگی شون رو اعلام کرده بود و حالا هرسه داخل پارکینگ خونه ی جونگکوک بودن، اما پسر بزرگتر ناراحت و نگران به نظر میرسید...
به خاطر چیزایی که داخل پارک شنیده ، گیج و همینطور عصبی بود ولی نمیتونست جلوی مینهو با تهیونگ صحبت کنه پس دنبال بهونه میگشت

وقتی دید مینهو با گیجی نگاش میکنه آهی کشید و خودش زودتر از ماشین پیاده شد، در سمت کمک راننده رو باز کرد و با بغل کردن مینهو اونو از تهیونگ جدا کرد

مینهو اول مخالفت کرده بود اما وقتی جونگکوک در گوشش بهش گفت اینا همه برای سوپرایز هیونگشه و اون باید بره ببینه همه چی آماده اس یا نه راضی شد و سریع سمت پله ها دوید

جونگکوک سمت تهیونگ که از ماشین پیاده شده بود برگشت و بهش خیره شد، هردو بدون هیچ حرفی تو چشمای هم غرق شده بودن و سکوت کردن اما ذهن جونگکوک درگیر حرفای چند ساعت پیش تهیونگ بود

•فلش بک•

درحالی که فرمون رو می‌چرخوند رو به تهیونگ و مینهو که سرو صداشون فضای کوچیک ماشین رو پر کرده بود گفت:

"خب خب بگید ببینم قهرمان و فرشته دوست دارن کجا برن؟!"

مینهو نگاهی به تهیونگ انداخت و همینطور که کمی خودشو عقب میکشید پشتشو به داشبورد ماشین چسبوند

"مینی دلش میخواد بریم پارک"

با خوشحالی گفت و به نیمرخ پدرش نگاه کرد، جونگکوک لبخندی زد و باشه ای گفت و ماشین توی سکوت رفت، حدود ده دقیقه بعد هر سه نفر وارد فضای سرسبز و زیبای پارک شدن

مینهو با دیدن تاب و سرسره دست تهیونگ رو ول کرد و سمت زمین بازی دوید و به صدای جونگکوک که می‌گفت آروم تر بدوعه توجه نکرد

جونگکوک و تهیونگ هم نزدیک همون زمین روی صندلی ای نشستن که به مینهو دید داشته باشن،جونگکوک با دیدن مغازه ی کوچیکی از جاش بلند شد و بعد از گفتن اینکه میره چیزی برای خوردن بگیره سمت اون دکه رفت

هوا سرد بود و اما نه در حدی که نتونی تحمل کنی، جونگکوک تصمیم گرفت برای خودش و تهیونگ هات چاکلت و برای مینهو کیک و آبمیوه ای بگیره
وقتی برگشت تهیونگی رو دید که ساعدش رو روی چشماش گذاشته و سرش به عقب متمایل شده ، به نظر میومد خسته یا بی حوصله اس
به سمتش رفت و لیوان رو مقابلش گرفت

"تهیونگ؟"

پسر کوچکتر با شنیدن اسمش دستشو از روی چشماش کنار زد و صاف نشست ، جونگکوک خودشو کنارش جا داد و یکی از لیوان ها رو سمتش گرفت

LOVE AGAIN // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now