(part 11) هیونگ ناراحته؟

1.3K 195 110
                                    

تهیونگ وسط اتاق دراز کشیده و سوگی روی شکم پسر نشسته بود، صدای هق هق های آرومش سکوت اتاق رو میشکست

اون سوگی لعنتی داشت چه غلطی میکرد؟ خون پاشیده شده تو کف اتاق و چاقوی خون آلودی که دست سوگی بود ضربان قلب جونگکوک رو از تپیدن باز می‌داشت،پوزخند ترسناک روی صورت سوگی دلهره ای تو وجود جونگکوک ایجاد کرد ،ترس از اینکه بلایی سر اون فرشته ی معصوم آورده باشه!

"آقای جئون؟"

با شنیدن صدای متعجب تهیونگ از فکر بیرون پرید

خون، زخم ، تجاوز ، آزار و اذیتهای جنسی، جسمی و روانی...!

اینا بلا هایی بود که جونگکوک فکر میکرد اون پسر سر تهیونگ آورده، قبل از ورود به اتاق هرچیزی رو تصور می‌کرد جز اینکه سوگی و تهیونگ رو نشسته رو به روی تلویزیون اتاق درحال دعوا سر حرفه ای بودن با نبودن بازیکنان فوتبال ببینه

رسما شوک زده به اون دوتا که حالا با صدای در توجهشون سمتش کشیده شده بود خیره شد بعد از چند ثانیه به خودش اومد

"شما دوتا دارید چه غلطی میکنید؟"

تهیونگ متعجب و خجالت زده از جاش بلند شدو قدمی سمت جونگکوک برداشت

"چ.. چیزی شده جونگکوک شی؟ یهو بدون در زدن اومدید تو اتاق"

سوگی پوزخند صدا داری زد که از گوش های تیز جونگکوک دور نموند
متقابلاً از جاش بلند شد و کنار تهیونگ ایستاد، دستشو دور کمر پسر حلقه کرد و اونو سمت خودش کشید، چشمای جونگکوک قفل دستای سوگی دور کمر تهیونگ بود، نمیدونست این حس لعنتی برای چیه اما دلش میخواست به جای اون دستا ، دستای خودش دور کمر باریک و ظریف پسر پیچیده بشه، لعنت به فکرای مزخرفش!

به سختی نگاهشو از بدن زیبای پسر گرفت و به چشمای سوگی داد ،چشمایی که توشون رقابت و برتری موج میزد!

متقابلاً پوزخندی زد و به در تکیه داد

"همه پایین منتظرن اونوقت شما دوتا دارید فوتبال میبینید؟ اگه نمیاید بگید اینجوری وقت بقیه رو تلف نکنید"

صداش خونسرد و مثل همیشه جدی بود، قدمی به عقب برداشت تا از اتاق بیرون بره که صدای پر از تمسخر سوگی مانعش شد

"فکر نمی‌کردم اینقدر بی فرهنگ باشید جئون شی ، خواهشاً دفعه دیگه قبل از ورود به جایی در بزنید..."

دستشو دور کمر تهیونگ محکم تر کرد که پسر کوچکتر لبشو به دندون گرفت تا از درد فریاد نزنه

"آخه میدونی منو همسر عزیزم تازه ازدواج کردیم و شاید دفعه ی دیگه صحنه‌ای رو ببینی که نباید..!"

فک جونگکوک قفل شد، اون عوضی رسما داشت رابطه ی شبانه شو با تهیونگ جار میزد؟

تهیونگ عصبی سعی کرد کمرشو از دستای قدرتمند پسر دور کنه اما سوگی اونو بیشتر به خودش چسبوند . صورت تهیونگ از حرص قرمز شده و نفس هاش رو به تندی میزد، اون عوضی از رابطه ای که تابحال شکل نگرفته جلوی جونگکوک حرف میزد اونم به دروغ؟ یعنی چی تو ذهن سوگی بود؟

LOVE AGAIN // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now