𝐩𝐚𝐫𝐭 𝐞𝐥𝐞𝐯𝐞𝐧

Start from the beginning
                                    

پسر آب دهنش رو قورت داد و سرش رو پایین انداخت که باعث شد، سفیده‌ی تخم مرغ بیشتری از موهاش روی زمین سقوط کنه‌.

بعد با صدای آرومی توضیح داد:
_ میخواستم.. یه چیزی درست کنم ولی این همزنه.. خراب بود!

جین سرش رو به دو طرف تکون داد.
تهیونگ با کارهای عجیب و غریبش باعث می‌شد که روش تربیتی جین و نامجون کاملاً زیر سوال بره!

دست به کمر شد و پرسید:
_ که همزن خراب بود؟!

پسر با بالا و پایین کردن سرش تایید کرد و چیزی نگفت.
مرد با قدم‌های بلند سمت پسرش حرکت کرد و همزن رو از دستش گرفت و گفت:
_ بذار ببینم!

یه نگاه به همزن انداخت و یه نگاه به تهیونگ که سر تا پای بدنش به خاطر تخم مرغ کثیف شده بود و مثل گناهکاری که در طلب بخششه وسط آشپزخونه ایستاده بود.

نتونست خودش رو کنترل کنه و با دیدن وضعیت تهیونگ، یه دفعه زد زیر خنده و صدای بلند قهقه‌ش توی آشپزخونه پیچید.

تهیونگ با شنیدن صدای خنده‌ی بلند پدرش سرش رو بلند کرد. حقیقتا نمی‌دونست پدرش الان چون عصبانیه داره می‌خنده یا نه.

جین همزن رو سمت پسر گرفت و ما بین خنده پرسید:
_ همزن خرابه، هان؟!

تهیونگ فقط با چشم‌هاش به پدرش زل زد و سر تکون داد.
جین به سختی خنده‌ش رو کنترل کرد و توضیح داد:
_ روی دور تند گذاشته بودیش!

و با کف دست ضربه‌ی آرومی روی کله‌ی تهیونگ زد ولی با دیدن دستش که کثیف شده، صورتش جمع شد. کف دستش رو با پیراهن تهیونگ که همین الان هم کاملاً کثیف شده بود، تمیز کرد و پرسید:
_ کمکت کنم؟

تهیونگ اول با چشم‌های گرد شده به پدرش و بعد به پیراهنش نگاه کرد ولی با شنیدن اینکه پدرش می‌خواد کمکش کنه، لبخند پهنی زد و همزمان با تکون دادن سرش جواب داد:
_ آره!

جین سمت کابینت کشویی رفت و پیشبند مورد علاقه‌ش رو درآورد. بعد از پوشیدن پیشبند، سمت تهیونگ چرخید و پرسید:
_ چی می‌خواستی درست کنی؟

تهیونگ با ذوق جواب داد:
_ ماکرون!

با شنیدن جواب پسر، ابروهای جین بالا رفتن و با چشم‌هایی گشاد داد زد:
_ چیییی؟!

پسر به آرومی تکرار کرد:
_ ماکرون!

جین آهی کشید و سمت کانتر کثیف و شلوغ رفت.
تهیونگ حتی بلد نبود بدون آسیب زدن به خودش نودل فوری درست کنه - درست مثل نامجون - و حالا..‌. می‌خواست شیرینی درست کنه، اون هم نه یه کیک معمولی... بلکه ماکرون؟!

همزمان که جین سعی داشت وسایل رو کمی مرتب کنه، زیر لب نالید:
_ این همه شیرینی توی دنیا هست، تهیونگا... چرا ماکرون آخه؟

تهیونگ هم به کمک پدرش رفت تا کثیف کاری‌هاش رو جمع کنه و بی‌هوا جواب داد:
_ چون به یونگی گفتم براش درست می‌کنم!

𝐋𝐎𝐓𝐔𝐒Where stories live. Discover now