سرش رو بلند کرد و خیره به آسمون آبی، چندباری پلک زد تا جوشش اشک هاش رو متوقف کنه...
اون مرد یه غریبه بود....
غریبه ای که فقط....
اما چطور ممکن بود انقدر به تهیونگ شباهت داشته باشه؟

+متاسفم...

با صدای ضعیفی لب زد و شاهزاده، نفس عمیقی کشید...
اون پسر چش شده بود؟

_این اطراف خطرناکه... به عمارت برگردین!

خطاب به دخترکی که خدمتکار به نظر میرسید دستور داد و عقب گرد میکرد تا از اون دو فاصله بگیره، اما لحظه آخر نگاهش قفل دستی شد که از سرخی خون رنگ گرفته بود...
جلو رفت و برای گرفتن دست خونی پسر، دست دراز کرد...

_آسیب دیدی؟

اینبار اما جیمین بود که قدمی به عقب برمیداشت...
معذب به چشم های نگران مقابلش نگاه کرد و سری به دو طرف تکون داد...
دیدن اون صورت و باور به اینکه غریبه ای بیش نیست، عذابش میداد...

مرد با تردید نگاهش رو از پسر گرفت... پلک هاش و روی هم فشرد و بعد، بدون اینکه حرف اضافه ای بزنه از کنارش گذشت...

جیمین خیره به مسیری که شاهزاده طی میکرد، نفس عمیقی کشید و با نگشت شست و اشاره چشم هاش رو فشرد تا خیسی اشک رو ازشون بگیره...
چطور ممکن بود علاوه بر خودش، آدمی دقیقا شبیه به تهیونگ توی این زمان وجود داشته باشه؟
هر لحظه گیج تر از قبل میشد...
گیج، متعجب و سردرگم...

به سمت خدمتکار برگشت و با مکث کوتاهی، بالاخره پرسید...

+اون کی بود؟

دختر اخم کمرنگی کرد...
این چه سوالی بود؟
چرا پسر جوری رفتار میکرد که انگار شاهزاده رو نمیشناسه، درحالی که دقایقی قبل اون رو با اسم صدا زده بود؟

_ایشون شاهزاده کیم تهیونگ هستن، پسر کوچیکتر امپراطور...

با وجود اینکه از رفتار عجیب اربابش سر درنمیاورد، پاسخ داد و جیمین ابرویی بالا انداخت...
شاهزاده کیم تهیونگ؟
علاوه بر چهره، حتی اسم و فامیلش هم شبیه به تهیونگ خودش بود؟
آهی کشید و سر دردمندش رو بین دست هاش گرفت...
لعنت...
لعنت به این دنیای عجیب و غریبی که گرفتارش شده بود!

_اون و لی جیمین... یعنی شاهزاده و من باهم دشمنی خاصی داریم؟

با توجه به رفتار سرد مرد پرسید و دختر سری به دو طرف تکون داد...
دشمنی؟
البته که چنین چیزی نبود...

_پس چرا سرد و جدی رفتار میکرد؟

+من... من نمیدونم سرورم...

چشم های پسر بلافاصله با شک باریک شد و قدمی به سمت خدمتکار برداشت...
اون دختر چرا نگاهش رو ازش میدزدید؟
ترس توی چشم ها و لرزش صداش واضح بود اما...
چرا جوری رفتار میکرد که انگار از خود جیمین میترسه؟

Red RubyWo Geschichten leben. Entdecke jetzt