لی با خنده از جاش بلند شد و نگاهش رو تو خونه چرخوند. اونجا واقعا نامرتب و کثیف شده بود. کف زمین به قدری کثیف بود که پای آدم به زمین میچسبید.
_ آخرین باری که اینجا رو مرتب کردی کی بوده بک؟
لی داشت دور خودش میچرخید و دنبال یه نایلون بزرگ برای جمع کردن آشغالا میگشت. اون همه جعبه ی پیتزا و نایلون ساندویچ به همراه قوطی های خالی نوشابه واقعا آدم رو کلافه میکردن.
+ اون روز قبل از اینکه بیام اینجا ظاهرا تمیزش کردن.
لی با چشمهای گرد شده پرسید:
_ منظورت از اون روز دو هفته پیشه؟
بک با گیجی کنار شقیقه اش رو خاروند و گفت:
+ دقیق نمیدونم روزا رو نشمردم.
_ اینطوری مریض میشی بک. واقعا زندگی کردن تو اینجور جایی...
بک چشمی چرخوند و با نیشخند گفت:
+ اوه پس بالاخره سر و کله ی مامان شینگ پیدا شد. دلم برات تنگ شده بود اوما.
لی بدون اینکه چیزی بگه چرخید و سمت اتاق خواب رفت. بعد از چند ثانیه صداش از تو اتاق به گوشش خورد.
_ واه این چه تابلوی باحالیه...
با عجله از اتاق بیرون اومد و با لبخند گفت:
_ نمیدونستم به نقاشی علاقه داری. این خیلی خفنه.
با نهایت بی حسی گفت:
+ علاقه ای ندارم.
_ پس چرا گوشه ی اتاقته؟
+ همون تابلوعس که گفتم روش بالا آوردم. مجبور شدم با خودم بیارمش اینجا تا پسره از دستم ناراحت نشه.
چهره ی لی تو هم شد و گفت:
_ اون رنگ زرد وسط تابلو بخاطر...
چشمکی زد و گفت:
+ خودشه.
_ خب میخوای باهاش چیکار کنی؟
+ یه وقت پسره خونه نباشه میبرم میندازمش دور. این چند روز همش مثل جن جلوم سبز میشده.
_ میندازیش دور؟ حیفه که...
+ توقع داری چیکار کنم؟ تابلویی که روش بالا آوردم رو بزنم به دیوار؟
لی دستی به سرش کشید و گفت:
_ اگه بخوای میتونیم بدیم ترمیمش کنن. خیلی ها تابلوهای نقاشی رو ترمیم میکننا.
بک خمیازه ای کشید و سمت اتاق خوابش رفت. در همین حین گفت:
+ بیخیال. من برای چنین چیزی پول نمیدم. همون بندازمش دور خیلی بهتره... میرم بخوابم. اگه خسته بودی تختم به اندازه ی توام جا داره اوما...
ŞİMDİ OKUDUĞUN
The portraitist [Completed]
Hayran Kurguصورتگر ژانر: زندگی اجتماعی، روانشناختی، رمنس، درام، اسمات🔞 کاپلها: چانبک،کایسو ********************************************* خلاصه: یک پسر خوش گذرون، بدنام، بی ادب و بیخیال و یک پسر مهربون، با ادب، منظم و خوش اخلاق بکهیون بیخیال و خوشگذرون به درخوا...