part 9

931 95 42
                                    


متن چک نشده*

دلتا با چشمای درشت تر از حد معمول به جای خالی دکتر خیره بود
باورش نمیشد
یعنی جیمین چه بلایی سرش آورده بود که حالا باید با حسرت به یک عمل عادی راه‌ رفتن نگاه کنه
پسر روی تخت کمی چشم هاش رو تکون داد
اما نتونست بازشون کنه گویی دست هایی ضخیم و بزرگ مانع از باز کردن چشم هاش میشدن
اما پسر تسلیم دست ها نشد و تلاش خود را برای دوم بار کرد
و بلاخره موفق شد تا چشم های خمار‌ش رو باز کنه
امگا خشکی بی سابقه‌ایی رو درون گلویش حس میکرد و آنقدر بدنش سنگین بود که انگار زیر یک وزنه ۲۰۰ کیلویی له و تبدیل به یک تیکه گوشت شده
چرخوندن گردن امگا و چشم تو چشم شدنش با دلتا مساوی شد با پیروز شدن لشکر بغض مرد بزرگ تر و گشاد شدن مردمک های پسرک خوابیده به روی تخت
امگا کمی دست و کرد و سپس لب باز کرد
"+چ..چیزی..شده..؟"
صدای امگا بد بجور گرفته بود
قلب دلتا گرفت چطور باید به اون چشم های بی‌حال و درشت خیره میشد و بهش میگفت؟
چجوری باید دلش رو راضی میکرد تا با گفتن حرفش راحیه شیرین وانیل تلخ نشه
نتونست نتونست بمونه و نگاه کنه و بگه
پس بی حرفی بیرون رفت و نامجون رو پیش قدم گفت و گو با امگای بیجون و پژمرده کرد
وارد شدن نامجون مساوی شد با پیچیدن بوی شراب داخل اتاق
کوک کمی دماغش رو بخاطر بوی تند و تیز شراب نامجون چین داد و بهش خیره شد
گفته بودم نامجون خرابکار و خنگه دیگه؟

اون بدون در نظر گرفتن چیزی رگباری شروع کرد به گفتن
به گفتن اینکه اون امگا دیه حتی نمیتونه انگشت‌ش رو تکون بده
و در آخر با یک‌لبخند احمقانه گفت که نگران نباش و چون موقت و خوب میشه و توضیح داد جین نیاز به استراحت و داره و درسته
اون دوتا اون طفل معصوم رو بعد از گفتن اون حرف تو بیمارستان تنها گذاشتن
اونا فردی که حتی نمیتونه انگشتش رو تکون بده تنها گذاشتن
بلاخره چه انتظاری داشتید
اینکه مثل همه فیلم و ها رمان ها فرد بی جهت دلسوزی کنه و هیچی نخواد چون یاد فلان کس مرده اش میافته؟
نه اینجا دنیای واقعی
دنیایی که پدری برای منفعت خودش دست به کثیف ترین کار ها میکنه حتی دادن پسرش به دشمنش‌ که از قضا جفت پسرش هم‌ میشه
دنیایی که دلسوزی توش زیاد نیست و زوج کیم برای استراحت و خوابیدن طفل بی جون رو درون بیمارستان رها کردن
دنیایی که حتی به دوست کوچولوی پسر هم رحم نکرد و از اون یه بی رحم قاتل ساخت
دنیایی که الفا‌ی دهن بین داستان ما رو کور و کر کرد تا گول بخوره و خودش رو بزنه به نفهمی
دنیا همینه
دنیا خیلی بی رحمه دنیا جاییست برای غرق شدن در درد
دنیای واقعی درواقع همون جهنمِ:(

قطره اشکی از چشم پسرک بیچاره رها شد و سقوط کرد به روی بالشت
خواست مثل همیشه با حرص هرچه تمام اشک هایش رو پاک کنه اما...
صبر کن اون الان به لطف دوست بچگیش که از قضا الان به خونش تشنه بود تبدیل به یه تیکه گوشت بی مصرف شده بود ریه هاش شدید تر شدن و یاد یک جمله افتاد
جمله ایی که مادرش در کودکی هنگامی که زخم و زیلی از دست سگ های بزرگ‌پدرش فرار کرده بود و پیش او رفته بود و در جواب کمک خواستن مظلومانه اش فقط یک جمله شنیده بود
وقتی گریه میکنی خیلی زیبا میشی
و از اون روز به بعد هر روز باید برای مادرش گریه میکرد تا مادرش  زیبایی‌اش را تحسین کند
چه تحقیر آمیز
حال که فکر می‌کرد در ۱۶ سال عمرش فقط در حال گدایی محبت بود
بچه که بود فکر می‌کرد روزی که جفت‌ش رو پیدا کنه دیگه لازم نیست گدایی محبت کنه اما روزی که فهمید جفت‌ش کیم تهیونگ کبیر و مهربون رئیس شرکت بزرگ k.m هست پدرش در نهایت دادن خبر بهش گفته بود که اون معشوق خودش رو داره تورو صرفا فقط برآب جلو گیری از آبروریزی خودش به عمارت‌ش میبره فهمید دنیا هنوز اونقدر دل رعوف نشده که روی‌ خوش نشون بده
امگا هق بلندی زد و  سعی کرد چشم هاش روی هم‌ ببنده تا شاید غوغای درون سرش ساکت
خفه شه صدای مادرش
بسته شه دهن بی چاک و بست الفا
بشکنه دست جیمین که داره اذیتش میکنه
سیاه شه روزگار‌ زوج کیم که اون رو با این حال تنها گذاشتن

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 17, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

drowned in their pain🌏(VKOOK):)○●Where stories live. Discover now