S01🎭E75~80-پایان‌یک‌اسطوره

80 36 56
                                    

سلام...
راستش دو پارت قبل خیلی بی‌لطفی کردید:)
با این وجود به خاطر اونایی که حمایت کردن این پارت رو میفرستم💔
لطفاً دیگه اینبار بی‌رحمی نکنید و با ووت و کامنت بهم انگیزه بدید تا این فیک رو به خوشی به پایان برسونیم

راستش دو پارت قبل خیلی بی‌لطفی کردید:)با این وجود به خاطر اونایی که حمایت کردن این پارت رو میفرستم💔لطفاً دیگه اینبار بی‌رحمی نکنید و با ووت و کامنت بهم انگیزه بدید تا این فیک رو به خوشی به پایان برسونیم

ओह! यह छवि हमारे सामग्री दिशानिर्देशों का पालन नहीं करती है। प्रकाशन जारी रखने के लिए, कृपया इसे हटा दें या कोई भिन्न छवि अपलोड करें।

🥀🥀🥀

🥀🥀🥀

ओह! यह छवि हमारे सामग्री दिशानिर्देशों का पालन नहीं करती है। प्रकाशन जारी रखने के लिए, कृपया इसे हटा दें या कोई भिन्न छवि अपलोड करें।

🥀🥀🥀

از وقتی که بازگشته بود، بدون هیچ حرفی ساعتها مقابل تلوزیون خاموش به روی مبل دراز کشیده و نگاهَش خسته تر از همیشه بود؛خسته و بی‌فروغ، به مانند کسی که به انتظار مرگ نشسته باشد

ओह! यह छवि हमारे सामग्री दिशानिर्देशों का पालन नहीं करती है। प्रकाशन जारी रखने के लिए, कृपया इसे हटा दें या कोई भिन्न छवि अपलोड करें।

از وقتی که بازگشته بود، بدون هیچ حرفی ساعتها مقابل تلوزیون خاموش به روی مبل دراز کشیده و نگاهَش خسته تر از همیشه بود؛
خسته و بی‌فروغ، به مانند کسی که به انتظار مرگ نشسته باشد...چهره‌اش رنگ پریده و نسبت به هر صدایی بی‌واکنش بود...خسته...خسته بود، خسته از جنگیدن...
دستانَش را بر روی شکم نهاده بود و همچون کودکی به پناه به نظر می‌رسید...بی‌پناه و دردکشیده...
به روی گونه هایش خیسی اشک به چشم میرسید...او اشک می‌ریخت، نگاهَش هر لحظه از اشک پر و بی‌درنگ به پایین می‌غلتیدند؛ خدا می‌داند چه میدانست که اینگونه اشک می‌ریخت...به مانند دلتنگی در فراغ عزیزش...او نیز دلتنگ بود و بیقرار اما برای که؟برای چه کسانی؟
برای غم چه کسانی اینگونه میگریست؟به چه می‌اندیشید که اینگونه بی‌صدا اشک صورت آن را می‌شست؟

🃏joker-W/جوکــر-دبلیـو🃏जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें