🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
«بدون ادیت»🥀🥀🥀
سمیوئل: اگه تو دردسر افتادید کافیه صدام بزنید و اونوقت کمتر از پنج دقیقه سیزده ثانیه بعدش من کنارتونم!
«کمتر از پنج دقیقه و سیزده ثانیه
پنج دقیقه و سیزده دو ثانیه
سیزده ثانیه
ده ثانیه
(5*60)+13=313
سیصدو سیزده
:فقط کافیه صدام بزنی و تا سیصدو سیزده بشماری!»مغز وانگ همچون ماشین محاسبهای با شنیدن سخن سم به تحلیل و پردازش پرداخت
تحلیل و پردازشی که نجوایی از گذشته را در گوش هایش دواند
نجوایی آشنا ولی فراموش شده:تا سیصدو سیزده بشمار اونوقت من پیشتم
فلشبک»»»
-نه...نه نلو پاپا...نلو پاپایی
پسرک سه ساله گریان خود را در آغوش مرد سیاه پوش انداخت
گریه هایش تلخ و زجه هایش زهری برای جان-نـ...ـلو...پاپ...پاپایـ...یی!
حال دستای مرد طفل را برای ماندن در آغوشش محکم نگاه داشته بودند: گریه نکن پسر!
مگر میشد گریه نکند؟-چه طول میتونی اینو اژم بخوای...تو میخوای بلی...نلو
با مشت های کودکانه اش در سینه مرد کوفت
مردی که بیصدا، اما همانند طفل اشک میریخت: نلو...نلو پاپایی...منو...منو تنها نژال...نلوپسر بزرگتر با غم خندید، سخت بود؟ شاید
بیرون آوردن طفل از آغوشش را میگویم، سخت بود اما نه غیر ممکن...
آرام و با مهری پدرانه کودک را از آغوشش بیرون رانده، دستانش روی لپ های خواستنی پسر نشست
چشمان هر دوی آنها سرخ بود...سرخ از بابت شوری اشک هایشان!
YOU ARE READING
🃏joker-W/جوکــر-دبلیـو🃏
Fanfiction📌وضعیت فصل اول: پایان یافته.⌛🖤 📌وضعیت فصل دوم: متوقف شده.🪧🤎 توصیهمیشوداولپیشداستانفیک ، یعنیچندشاتیِ«وَلیمَندوسِشداشتَم:)»رابخونید 🎭Joker-W🎭 : 🃏 دارایدوفصلویکپ...