چشمهاش رو بست و طولی نکشید تا لبهاش، لبهای خیس بکهیون رو لمس کنن و بغض گلوش رو بفشاره...فکرش رو هم نمیکرد با این لمس ساده موجی از احساسات مختلف سمتش هجوم بیارن!
"زمان گذشت، سالهای طولانی پشت سر هم رد شدن، کریسمسهای زیادی رو تنها گذروندم، پاکتهای سیگارم تند تند خالی میشدن، خطهای صورتم عمیق و عمیقتر شدن، عوض شدم، باورهام تغییر کردن، هرچقدر از بیرون قویتر شدم از درون فرو ریختم، افکارم منو به داخل خودشون کشیدن تا منو به تاریکی برسونن اما با وجود همه چیز تنها چیزی که توی من عوض نشد احساساتم نسبت به تو بودن، عجیب نیست؟ زمان همه چیز رو عوض میکنه اما منی که طعم تورو چشیده بود هیچوقت عوض نشد!"
بعد از چند لحظهی تقریبا طولانی بالاخره عقب کشید و چشمهاش رو باز کرد، بکهیون توی بوسه همکاری نکرده بود و پذیرش این حقیقت که بکهیون میلی به بوسیدنش نداشت، با این که سخت به نظر میرسید اما انگار تنها راه چاره بود، بکهیون حق داشت که نمیبوسیدش و حق داشت اگه پسش میزد!
+ خودت چی؟ هفت سال برای فراموش کردنم وقت داشتی!
- هیچوقت نخواستم فراموش بشی، هر گوشهی این خونه، هر قدمی که توی این شهر برمیداشتم و حتی ساده و کوچیکترین عادتهای روزانهم تصویری از تورو منعکس میکردن!
لبخند کمرنگی زد و قبل از این که از بکهیون فاصله بگیره ادامه داد:
- تو همیشه مثل آتیش زیر خاکستر زنده نگهم داشتی!
انگار بکهیون فهمیده بود که چانیول قصد داشت ازش فاصله بگیره چون بلافاصله دستش رو زیر چونهی چانیول گذاشت و صورتش رو جلو کشید و فقط چند ثانیه لازم داشت تا لبهاش رو به آرومی به لبهای چانیول برسونه و اینبار بوسهی دوطرفهشون بود اونهارو از زمان حال جدا میکرد و باعث میشد فراموش کنن که چقدر بینشون فاصلهست و کنار هم قرار گرفتنشون به این شکل هرگز قرار نبود انقدر سریع و راحت اتفاق بیوفته!
صدای بوسه و نفسهاشون سکوت خونهی تاریک رو میشکست و اون دو مرد قرار نبود تا جایی که نفس کم بیارن از هم جدا بشن چون نمیدونستن باز هم این موقعیت پیش میومد یا قرار بود باز هم به راحتی از زندگی هم پاک بشن!
بعد از ثانیههای طولانی چانیول با مکشی از لب پایین بکهیون، بالاخره عقب کشید و دست چپش که پشت کمر بکهیون بود رو بالا آورد و روی شونهش گذاشت و دست راستش هم گونهی بکهیون رو لمس کرد، پیشونیش رو به پیشونی بکهیون چسبوند و بین نفس نفس زدنهاش زمزمه کرد:
- مستم، هنوز پلکهام خیسن، نمیتونم درست فکر کنم و ناشیانه بوسیدمت اما فردا اسم این بوسه رو "اشتباه مستی" نذار چون چه مست باشم و چه نه، تو تنها خواستهم از زندگیمی...خواستهای که میتونم به خاطرش تا سرحد مرگ پیش برم!
YOU ARE READING
Hey Little,You Got Me Fucked Up [S2]
Romance•|🖇 فیـکشن: #HeyLittleYouGotMeFuckedUp [S2] •|🖇کـاپل: چـانبک ، هونهـان ، کریسـهان •|🖇ژانــر: ددی کیـنک ، رمنـس ، انگسـت ، درام ، روزمـره •|🖇 هپی انــد •|🖇نویـسنده: WhiteNoise وایت نویز ❞ پسر مو مشـکی و ریـزجثـهای که تازه از زنــدان خارج شده...
•ᝰPART 57☕️
Start from the beginning