مطمئنه که تهیونگ فهمیده که بهش یه احساسی داره، و حالا معذب شده، درحالی که خودش این حس رو متقابلا نداره. کاملا واضحه. جونگوک یادشه که با چه خجالتی ازش جدا شد، دستی روی لبش کشید و هر دو برگشتن به پستشون تا یکمِ آخر بازی رو بدوان. بعدش جونگوک به‌سختی میتونست پیروزیش رو جشن بگیره، استرس کل وجودش رو گرفته بود.

راستش حالا که فکر میکنه، این اجتناب‌نا‌پذیر بود. در هر صورت، یه‌روزی باید در مورد کاری که با هم میکنن تصمیم میگرفتن. حالا، جونگوک میدونه که رمانتیک نبوده و نیست. فقط خوشحاله که هیچوقت ننشسته و رو در ‌رو به اون پسر نگفته که چقدر میخوادش.

جونگوک یکم صاف‌تر میشینه وقتی تهیونگ به سمت گروهی که نزدیکشه راه میوفته، حالا از قبل بهش نزدیک‌تره. هنوز یقه‌اش به همون مقدار بازه و پوستش برای تماشا روی پرده‌ست. هنوز دقیقا یادشه که کمرش چه حالتی داشت وقتی دونه‌های طلایی هایلایتر روش میباریدن.

میخواد بغلش کنه. میخواد لمس کنه، ببوسه، پوست خیلی خیلی نرمش رو زیر نوک انگشت‌هاش حس کنه.

اونجا، کنار دیوار، دست تهیونگ روی کمر یکی متوقف میشه. جونگوک به‌طور اتفاقی به یه بطری آبجو لگد میزنه و میوفته روی زمین. لمس معصومانه‌ای بود، فقط برای چند ثانیه، اما جونگوک توی اون لحظه فقط سیاه میدید.

"جونگوک" بعد یه‌نفر صدا میزنه، با صدایی بلند که از جمعیت مردم میگذره و بهش میرسه. هوبی‌هیونگه، به همراه گروه پسرهایی که همیشه همراهشن، حتی حوصله نداره که اسم‌هاشون رو به یاد بیاره.

عکس‌العملی نشون نمیده، اما تهیونگ برمیگرده، چشم‌هاش جمعیت رو از نظر میگذرونن و بعد، روی جونگوک قفل میشن. هر دو به هم خیره میشن. جونگوک گیج شده، چون تهیونگ حالا، یکهو، به‌نظر خیلی نامطمئن میاد. مدام پلک میزنه و معذب به‌نظر میرسه، روی پاهاش جا به جا میشه، شاید حتی خجالت‌زده. جونگوک برای یه لحظه هم نگاهش رو نمیگیره.

تهیونگ میگیره، فورا. روش رو برمیگردونه به سمت دوست‌هاش. اما شونه‌هاش حالت راحت قبل رو ندارن، مثل یه تیکه چوب خشک ایستاده، شاید جونگوک تنها کسی باشه که این رو بفهمه.

هوبی و بقیه کنارش روی زمین مستقر میشن، سرش رو بالا میگیره تا با ولنتاین رو به رو شه. اون لبخند میزنه و جونگوک سعی میکنه که نشون نده چقدر ناراحته.

"لازم نیست یه‌جوری به‌نظر برسی انگار میخوای از دستم فرار کنی، من میدونم تو از من خوشت نمیاد"

بزاقش رو قورت میده. "واقعا؟"

"آره احمق. مردم میفهمن وقتی نمیخوایشون" یه‌جور خاصی پوزخند میزنه - در بهترین حالت، اون هم مسته. چشم‌های جونگوک روی دهنش قفل میشن، رنگ رژش، جالا که تهیونگ روش رو برگردونده، تنها رنگیه که میتونه روش تمرکز کنه. یه‌جور بنفش تیره‌ست، همراهه با رنگ سایه و بلوز مشکیش. ولنتاین نگاهی بهش میندازه. "خوبی؟ زیادی خوردی؟"

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 25, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

BLUE YOUTH (+16)Where stories live. Discover now