صندلی و کشید و روش نشست به غذای روبه روش خیره شد
+نمیخای بخوری_چرا چرا
شروع کرد به خوردن غذاش بعد تموم شدنش به تهیونگ کمک کرد تا ظرف هارو جمع کنه تهیونگ ظرف هارو تو ماشین ظرف شویی گذاشت
بعد چند تا دکمه زدن به سمت جونگکوک برگشت و لبخندی زد
+بریم فیلم ببینیم
جونگکوک سرشو تکون داد و دنبال تهیونگ رفت رو کاناپه جلوی تی وی نشستن بعد چند تا بالا پایین کردن کانال ها یه فیلم پیدا کرد
تهیونگ رو کاناپه لم داد و به تی وی خیره شد
جونگکوک اصلا از فیلمی که پخش میشد سر در نمیآورد برگشت به طرف تهیونگ_هیونگ
+بله
_من نمیفهمم چی به چیه دوسش ندارم بزن به جای دیگه
+چی دوس داری
_بزن باب اسفنجی
لبخندی زد و سرشو تکون داد و زد شبکه کودک جونگکوک خنده ی ذوق زده ای کرد و تو بغل تهیونگ رفت و به کارتون خیره شد
_تهلونگی بلام هولاتی بیال
+چی چی بیارم
_هولاتی
+جونگکوک درست حرف بزن ببینم چی میگی
جونگکوک لباشو ورچید و بلند شد پاشو کوبید رو زمین و دوباره تکرار کرد
_هولاتی
+خوراکی منظورته
جونگکوک تند تند سرشو تکون داد
+خب چرا مثل بچه ها حرف میزنی بگو خوراکی دیگه
بلند شد و به آشپزخونه رفت از کابینت بالایی چند تا بسته پاستیل و چیپس برداشت و برگشت و اونارو داد به جونگکوک خودش هم کنارش نشست که جونگکوک بهش تکیه داد و شروع کرد به خوردن خوراکی هاش
تهیونگ هم مشغول گوشیش شد وقتی چشماش خسته شد نگاهی به ساعت کرد با دیدن ساعت چشماش گرد شد
به جونگکوک نگاه کرد که همونطور که بسته های خالی چیپس تو بغلش بود خوابش برد بسته هارو از بغلش بیرون کشید و رو میز گذاشت کیوتی زیر لب گفت و بغلش کرد به طرف اتاق راه افتاد
روی تخت گذاشتش و خواست بره که جونگکوک بغلش کرد
_تهلونگی نلو اینجا لالا تن من میتلسم
تهیوتگ سرشو تکون داد و کنارش دراز کشید و پتو رو روی خودشون کشید جونگکوک بغلش کرد و چشماشو بست
ووت و کامنت یادتون نره 🥺🤍🌸
YOU ARE READING
𝒃𝒂𝒃𝒚 𝒋𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌💕☁️
Fanfictionعروسکشو از زمین برداشت و شروع به دویدن کردن بخاطر اینکه کفش نداشت کف پاهاش پر زخم شده بود...💗🐚 ژانر:لیتل اسپیس،کمی اسمات،روزمره ای