🍓توت فرنگی🍓

1.7K 238 7
                                    

وارد خونه شد و جونگکوک رو روی کاناپه گذاشت

+بشین اینجا من میرم جعبه کمک های اولیه رو بیارم

_چشم

لبخندی زد و رفت جونگکوک نگاهی به دور و برش انداخت

_خوشبحالش چه خونه قشنگی داره

بعد چند دقیقه مرد با یه جعبه سمتش اومد

+خب خب اسمت چیه

همینطور که داشت کف پاهاشو تمیز میکرد پرسید

_جونگکوک...جئون جونگکوک

+اسمت قشنگه جونگکوکی اسم من تهیونگه کیم تهیونگ

_اسم شما هم قشنگه

بانداژ هارو دور دو تا کف پاش پیچید

+ممنون تموم شد جونگکوکی...چیزی میخوای برات بیارم؟

_نه ممنون

+پس خودم برات میارم
بلند شد و به طرف آشپزخونه راه افتاد در یخچال و باز کرد و نگاهی به توش انداخت با دیدن ظرف پر از توت فرنگی لبخندی زد و از یخچال بیرونش آورد از آشپزخونه بیرون اومد و به سمت جونگکوک رفت کنارش رو کاناپه نشست و ظرفو داد دستش

+همینا رو داشتم بیا

_ممنون

جونگکوک شروع به خوردن توت فرنگیا کرد انقدر خوشمزه بودن که بدون هیچ توجهی به اطرافش همشو خورد بعد تموم شدنش ظرف و رو میز گذاشت برگشت به طرف تهیونگ

_خیلی خوشمزه بودن تهیونگ شی ممنونم

+نوش جونت جونگکوک...خب میخوای تعریف کنی یا خوابت میاد

_میشه فردا بگم الان خوابم میاد

+چرا که نه بیا بریم اتاقتو نشون بدم

از رو مبل بلند شدن جونگکوک پشت تهیونگ راه افتاد تهیونگ به طرف اتاق خودش رفت در و باز کرد

+میتونی اینجا بخوابی من رو کاناپه میخوابم

_نهه من رو کاناپه میخوابم

+نمی‌خواد جونگکوک برو رو تخت بخواب خب

_اونوقت اذیت میشین

+نمیشم برو بخواب

جونگکوک رو هل داد داخل اتاق و در و بست
جونگکوک بعد نگاه کردن به همه جا و فضولی کردن رو تخت دراز کشید انقدر خسته بود که زود خوابش برد

__________________
🍋💛

𝒃𝒂𝒃𝒚 𝒋𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌💕☁️Where stories live. Discover now