+ممنونم جانگکوکا من میرم صبحونه درست کنم اگه خوابت میاد برو بخواب اگه نه بیا باهم صبحونه بخوریم
جانگکوک مردد به تهیونگ نگاه کرد
_خوابم نمیاد میشه بیام صبحونه بخوریم؟
+البته بریم
جانگکوک پشت سر تهیونگ راه افتاد و وارد آشپزخونه شد
+بشین
پشت میز غذا خوری نشست و به تهیونگ نگاه کرد کرد تهیونگ اول دکمه قهوه ساز و زد و بعد مربا و کره و شکلات و نون تست رو میز گذاشت و قهوه رو تو دوتا ماگ ریخت و یکیشون جلوی جانگکوک گذاشت و یکیشم برای خودش رو صندلی نشست_بخور جانگکوک خجالت نکش
جانگکوک سری تکون داد و شروع کرد به خوردن بعد چند دقیقه کنار کشید+دوست نداشتی؟؟میخوای چیز دیگه برات بیارم؟؟؟
_نه دوست داشتم فقط دیگه سیر شدم
+مطمئنی تو فقط دو تیکه خوردی خجالت نکش بخور
_نه من سیر شدم
+باشه
بعد تموم شدن صبحونش بلند شد و میز و جمع کرد و برگشت طرف جانگکوک
+من میرم سرکارم کارم داشتی شمارمو
گذاشتم کنار تلفن خونه بهم زنگ بزن بعد تموم شدن کارم میام خونه تا برام توضیح بدی خب؟_اوهوم چشم
+حوصلت سر رفت تلوزییون نگاه کن تو یخچال هم خوراکی هست
_باشه
تهیونگ خوبه ای گفت و به سمت اتاقش رفت لباساشو با کت شلوارش عوض کرد و از اتاق اومد بیرون جانگکوک که رو کاناپه جلو تلوزییون نشسته بود نگاهی به تهیونگ کرد
کفشاشو پوشید و به سمت در رفت
+من رفتم_بای بای
سوار آسانسور شد و دکمه پارکینگ و زد با صدای دینگ آسانسور ازش بیرون اومد و سوار ماشین شد و به سمت شرکت را افتاد
__
ووت یادتون نره شوکولاتا🍓🍭🥛
YOU ARE READING
𝒃𝒂𝒃𝒚 𝒋𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌💕☁️
Fanfictionعروسکشو از زمین برداشت و شروع به دویدن کردن بخاطر اینکه کفش نداشت کف پاهاش پر زخم شده بود...💗🐚 ژانر:لیتل اسپیس،کمی اسمات،روزمره ای