جونگکوک رو هل داد داخل اتاق و در و بست
به سمت کاناپه رفت و روش دراز کشید+چرا…نه چرا منه احمق یه بالش پتو برنداشتم
سرشو رو دسته کاناپه کوبید گوشیو برداشت و آلارمشو برای ۷ صبح تنظیم کرد چشماشو بست و با شمردن چند تا گوسفند به خواب رفت
جونگکوک رو تخت دراز کشید لبخندی بخاطر نرمی تخت زد_اینجا خیلی نرمه تختای اونجا شبیه سنگ بودن
یکم رو تخت بپر بپر کرد و در نهایت بخاطر خستگی به خواب رفت
_______
با صدای آلارم گوشیش دستشو دراز کرد و گوشیشو برداشت لای چشماشو باز کرد و صدای نحس گوشیو خاموش کرد و دوباره چشماشو بست+خدایا خستمه ولی باید برم
خواست بلندشه که کمرش گرفت داد بلندی زدی+یا مسیح کمرم داغون شد وایییی گردنم
با صدای دادی تند از رو تخت بلند شد و به سمت در رفت در و باز کرد و دویید تو پذیرایی وقتی دید تهیونگ رو کاناپه به صورت نیم دراز کشیده پرسید
_چیزی شده
+آه نه فقط گردن و کمرم درد میکنه
_اوه معذرت میخام من دیشب به شما گفتم منم رو کاناپه میخوابم
+مشکلی نیس جانگکوک
_میخواین ماساژ بدم
+بلدی؟
_زیاد نه و خب بلدم یکم
+ممنون میشم چون الان باید برم سرکارم
تهیونگ رو شکم دراز کشیدجانگکوک به سمتش رفت و شروع کرد به ماساژ دادن کمرش
+آخیششش خوبه ...ادامه بده
جانگکوک خنده ای کرد
با کمتر شدن درد کمرش بلند شد+ممنونم میشه گردنمم ماساژ بدی خیلی خوب بود
_البته
جانگکوک پشت کاناپه رفت و اینبار شروع کرد به ماساژ دادن گردنش
------------
ووت یادتون نره🥺💗
YOU ARE READING
𝒃𝒂𝒃𝒚 𝒋𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌💕☁️
Fanfictionعروسکشو از زمین برداشت و شروع به دویدن کردن بخاطر اینکه کفش نداشت کف پاهاش پر زخم شده بود...💗🐚 ژانر:لیتل اسپیس،کمی اسمات،روزمره ای