سکوت دردناک!!

75 10 0
                                    

چان دلش پیچ میخورد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

چان دلش پیچ میخورد

تاجایی که میتونست عق زد ولی چیزی ازدهنش خارج نشد

میترسید کیونگو صدا کنه..خبر از دل سوختش نداشت..خبر از قلب خسته و زخمی کیونگ نداشت..خبرنداشت که باپذیرفتن حرف کای اونو درهم کوبیده

چن ساعتی میشد که تنهابودن

تو این مدت کیونگ سرشو بالانیورده بود وچان هم زوم بدن کوچکش شده بود..پلک نمیزد

تو سکوت مرگباری فرو رفته بودن

در باز شد و مردی که اسمش بک بود با یه نفر دیگ وارد اتاق شدن

ظرف اب وغذا رو کنار درگذاشتن وبه سمت چان حرکت کردن

یکیشون اسلحشو رو سر چان گذاشته بود و اون یکی دستاشو باز میکرد

همین که طناب دور دستاش شل شد..بکو به گوشه ای پرت کرد و به سمت کیونگ کوچولوش پرواز کرد

محکم اونو به اغوش کشید

سرشو توگودی گردن کیونگ برد و پی در پی نفس کشید..قربون صدقش میرفت

درست مثل روحی که پس از سالها اسیر بودن از جسم کهنه ای ازاد شده

دستشو دو طرف صورت کیونگ گذاشت و از پیشونیش تا چونه ی زخمیشو بوسید

سانت به سانت صورتشو بالب هاش میبوسید و اشک میریخت و متوجه افراد کای نشد که بیصدا از اتاق خارج شدن

تازه فهمیده بود چقد دلش برای مهربونش تنگ شده

اما کیونگ بی حرکت مونده بود..حتی چان گرمی نفس هاشم حس نمیکرد..ولی نمیدونست کیونگ بیشتر از خودش بهش محتاجه

دست از کارش کشید به چشمای کیونگ خیره شد

نگاه چان بین چشمای سو در حال چرخش بود.. داشت برای شنیدن صدای معشوقش جون میداد

بالاخره کیونگ سکوتو شکست

+چااان

-جونم کیونگم..جون دلم ماه من(اونو به اغوش کشید)جونم زندگی من

+چرا قبول کردی؟!یعنی انقد عشقمون برات بی ارزش شده..چانیول چرا قبولش کردی؟

چان از حرکت ایستاد

Can I heist your embrace?!Where stories live. Discover now