فصل اول

3.5K 597 161
                                    

درست قبل از طلوع همیشه از هر زمانی تاریک تره،
ولی هرگز فراموش نکن ستاره‌هایی که بهشون امید داری، فقط تو تاریکی می درخشن.


Suga’s interlude. Halsey ft. Suga

°~°~°~°~°

سوکجین چین و چروک های ماسک صورتش رو صاف کرد و با آهی روی مبل نشست. واسه یه بار هم که شده خونه آروم بود. بچه ها بیرون بودن و خدا میدونست دقیقا داشتن چیکار میکردن ولی تا وقتی در طول زمان-اختصاصی-جین که هفته‌ای یک بار بیشتر نبود، اذیتش نمیکردن سوکجین خوشحال بود. حتی می‌تونست جذب شدن رطوبت ماسک به پوست بریان شده‌اش رو حس کنه. آه کشید و یه مقدار از مایع رو روی گردنش هم مالید.

اون وقت بود که صدای زنگ‌ در بلند شد.

سوکجین بی حرکت نشست، یه نگاه به در انداخت و بعد به تایمرش نگاه کرد. فقط نه دقیقه گذشته بود.  ماسک باید حداقل نیم ساعت روی صورتش میموند و هیچ راهی هم نداشت که بخواد برش داره و خرابش کنه. این ماسکش از اون گرون ها بود.

سوکجین داد زد: «تهیونگ!»

هیچ اتفاقی نیفتاد.

امگا اخم‌ کرد و همزمان با تیز کردن گوش هاش سرش رو کج‌ کرد. این بار بلندتر صدا زد: «جیمین!»

حواس مزخرف امگاگونه‌اش هیچی دریافت نکردن.

چهار تقه دیگه هم به در خورد.

سوکجین غرید: «فاکینگ فاک.»

از جاش بلند شد و همونطور که میرفت سمت در حوله‌اش رو دور تنش محکم تر پیچید. خواست در رو باز کنه ولی...

ایستاد.

قوه بویاییش برای یه گرگ قوی نبود، ولی دقیقا میتونست بفهمه چی پشت اون در بود.

آلفا. و نه یه آلفای آشنا. یه غریبه.

شونه هاش منقبض شدن. سوکجین برای آروم‌ کردن خودش یه نفس عمیق کشید و یه دفعه در رو با شدت باز کرد. با لبخند قلابی پرسید: «میتونم کمکتون کنم؟»

دست آلفای رو به روش که برای در زدن بالا اومده بود، هنوز بین زمین و هوا معلق بود. مرد با قیافه احمقانه‌ای پلک زد. به شکل آزاردهنده‌ای یه مقدار از سوکجین بلندتر بود، تقریبا همون سنی به نظر می رسید و پاهای بلند و پوست طلایی رنگ و گرمی داشت. آزاردهنده تر از اون، حضور قدرتمندش بود. رایحه‌اش یه جوری از سوکجین رد شده و تو خونه‌ پیچیده بود انگار خونه مال خودش بود.

Stuck in the Seams Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin