فصل دهم

2.8K 499 656
                                    

هشدار: اشاره به امپرگ. اسمات.

اسمات رو علامت میزنم.
تشکر فراوان از دوست عزییییییییییز کمند قشنگم tokyo_ui که در ترجمه کمک کرد. اگر نبود من هفته دیگه هم نمیرسیدم اینو تحویل بدم 😂

هشدار دو: اگر منو میشناسید وانمود کنید هرگز همچین چیزی ننوشتم و هیچ اتفاقی نیفتاده.

•°•°•°•°•°•

هیت سوکجین چند روز بعد شروع شد. از اونجایی که کسی اون اطراف نبود که سوکجین از نظر جنسی بهش کشش داشته باشه، در نهایت با بدبختی و بدنی پر از درد، خوار و زار روی مبل افتاد. هیت‌هاش هیچوقت خیلی بد نبودن، همیشه فقط از مواقع معمولی حساس‌تر میشد و بیشتر قهر میکرد. این یعنی دو روز اول نمی‌تونست کار کنه، فروشگاه آنلاینش هم بیشتر سرگرمی بود تا کار. به هرحال به پولش احتیاج نداشت.

با این همه، وقتی تو خونه تنها میموند و فکر میکرد کاش بدن گرمی بود که اینجا بغلش کنه، حواسش فقط سمت یه آلفا می‌رفت. اعصاب خورد کن بود، چون میتونست الان اون آلفارو اینجا داشته باشه که در طول این هیت بهش کمک کنه، ولی نامجون قضیه خواستگاری رو پیش کشیده و گند زده بود تو همه چی. سوکجین حتی کوچکترین اشاره‌ای به خواستگاری نکرده بود! حتی نفهمیده بود از اول نامجون همچین هدفی داشته. شاید نباید همه‌ی هدیه‌هاش رو قبول میکرد... ولی خب متوجه نشده بود اون ها برای خواستگاری بودن.

گرچه در مواجهه با بقیه‌ی آلفاها سریع همچین چیزی رو تشخیص میداد.

همم...

پس شاید، از اعماق وجودش، فقط نخواسته بود بپذیره که می‌دونه. شاید فقط از توجه آلفایی که دوستش داشت لذت میبرد.

سوکجین هوفی کرد و بیشتر بین پتوهاش فرو رفت. داشت یه سریال کره‌ای تماشا میکرد، ولی انگار اون روز اصلا دل و حوصله‌ی ملودرام نداشت. احتمالا سریال حتی حالش رو بدتر هم میکرد، نیاز نبود این عاشقانه های تلویزیونی رو ببینه که بهش یادآوری بشه زندگی عاشقانه خودش تا چه اندازه نابوده. سوکجین با اخم کانال رو عوض کرد و مشغول تماشای مستندی درباره‌ی یه قاتل سریالی شد که جنسیت امگا داشت.

چند ساعت بعد، وقتی بچه ها از مدرسه برگشتن، دقیقا در همین حالت پیداش کردن.

«سلا... اوه.» جیمین یک دفعه ایستاد و تهیونگ محکم از پشت خورد بهش. جونگکوک خودش رو باریک کرد و از کنارشون رد شد و پله‌ها رو دوتا یکی به سمت اتاق خودش بالا رفت. جیمین گفت: «هیت شدی.»

سوکجین با اوقات تلخی جواب داد: «آره.»

تهیونگ اضافه کرد: «و بوی... غم میدی.»

«آره.» سوکجین دوباره تایید کرد. «همین طور به نظر میاد.» مستند خیلی جذاب‌تر از درامای کره‌ای بود ولی حالا سوکجین علاوه بر همه‌ی دردهای قبلی، افسرده هم بود که همچین چیزهایی اتفاق می‌افتاد.

Stuck in the Seams Where stories live. Discover now