Christmas and gifts under the tree

110 28 231
                                    

*امیدوارم منو بخاطر این غیب کبرایی که داشتم ببخشید
نمیشد بهتون کادو کریسمس ندم برای همین دست پر و با طولانی‌ترین پارت تمسس برگشتم
با تاخیر اینم از کادو کریسمستون خوشگلا
لطفا پارت رو با آهنگ Камин از Jony وEmin بخونید تا اون حس بهتون منتقل بشه*

یادته ازت پرسیده بودم شده به گذشته پرت بشی؟
یادته ازت پرسیده بودم که موقع مرور گذشتمون چه حسی بهت دست میده؟
آرزو میکردم کاش تمام اون خاطرات و صداها برای من هم میتونست یه تلنگر باشه.
وقتی به یادشون میاوردم باعث میشد لبخند بزنم یا مدتی به یادشون اشک بریزم.
کاش میتونستم به یاد بیارمشون و بعد بی‌تفاوت ازشون بگذرم.
حداقل برای مدتی فراموششون کنم.

اما همه چیزایی که داشتیم برای من خاطره نیست.
گذشتمون برای من یه خاطره تلخ یا شیرین نیست.
من در گذشته حبس شدم.
هر روز تک‌تک اون خاطرات رو بارها و بارها زندگی میکنم.
تموم تلخی ها و شیرینی ها رو از سر میگذرونم.
گذشته برای من تبدیل به زمان حال شده.
تنها چیزی که منو به این دنیا متصل میکنه همین چیز‌های کوچیکه.
همین انتظاری که برای دیدار دوباره‌ی تو دارم.
تمام این توهمات و خاطراتی که الان حتی شک دارم بیشتر از نصفشون واقعیت باشن.

صدای خنده‌هات توی گوشم میپیچه.
تمام اون خاطرات جلوی چشمامه.
توی سرم طوفانه،خاطرات و صدات رَهام نمیکنن.
چرا تصورت باید عذابم بده؟
چرا باید هرشب صورت خیس از اشکتو ببینم و همزمان صدای خنده‌های قشنگت توی گوشم بپیچه؟

ولی نه.
به حرفم گوش نده.
نکنه همین خاطرات و صدا‌ی خنده‌ها هم ازم دریغ بشه؟
من گله میکنم ولی تو باورم نکن.

جلو شومینه نشستم و به عکست خیره شدم.
همون عکست که وقتی داشتی کادو‌های کریسمس رو باز میکردی ازت گرفتم.
کلاه قرمزت روی موهات کج شده و طره‌های سرکش مشکیت روی صورت زیبات ریختن؛ذوق توی چشمات حتی از توی عکس هم مشخصه.
با اون کلاه قرمز و اون منگوله سفید کوچولوش شبیه پسر کوچولو هشت ساله‌ای شده بودی که تمام سال منتظر کادو‌های سانتا بوده.

یادته چقدر اصرار کردی تا کادو ها رو زودتر از موعد باز کنی؟
خب من هیچوقت حریف هیجان و جوری که با ذوق بهم خیره میشدی و تند تند حرف میزدی نمیشدم.
باز کردن کادو‌ها قبل از لحظه سال نو که مشکلی ایجاد نمیکرد،میکرد؟
تنها چیز مهم توی دنیا شادی چشمات بود زین من.

قاب عکس توی دستم تا شکستن فاصله‌ای نداره.
چرا این قاب باید تو رو بغل بگیره ولی من اجازه نداشته باشم بدن زیبا و خوشبوتو بغل بگیرم؟

اشکام روی شیشه قاب عکس میریزن و صورت خوشگلت با قطره‌های اشکم تزئین میشه.
ولی اون شب که بارون نمیومد...
نه...
نه نباید بزارم اینجوری بشه؛باید تمام اون خاطرات رو دقیقا مثل گذشته به یاد بیارم.
قاب عکس رو با آستین پلیوری که برام خریده بودی تمیز کردم تا همه چیز رو همونطور که قبلا بود به یاد بیارم.
شاید همین خیره شدن به عکساته که این بلا رو سرم آورده.

راستی حواسم نبود که امروز کریسمسه.
کارن دعوتم کرد تا شام سال نو رو تو خونه با هری،لویی و نایل بخوریم ولی من نرفتم.
مگه میشه تو نباشی و من کریسمس رو جشن بگیرم؟

قرار بود هر سالمون رو با هم جشن بگیریم.
امیدوارم تو برعکس من کریسمس خوبی داشته باشی.
میتونم صورتتو موقع خوردن شکلات داغ تصور کنم.
جوری که از طعم خوبش چشماتو میبستی و لب های شکلاتیتو توی دهنت میکشیدی تا ذره‌ای از اون طعم بهشتی رو از دست ندی.

برای امسال تو رو آرزو کردم زین.
هیچوقت اعتقادی به این کارا نداشتم ولی امسال از ته قلبم آرزو کردم سال بعد رو با تو جشن بگیرم شیرینم.
کریسمست مبارک عزیزم.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 01, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

ThemessesWhere stories live. Discover now