Dancing Between Candles

112 36 141
                                    

*یادتون نره با آهنگ mr sandman بخونیدش حتما*
تو همیشه شمع روشن کردنو دوست داشتی یادته؟
یادته همیشه میگفتی سوختن شعله هارو دوست داری؟
میگفتی وقتی ناراحتی شمع روشن کردن کمکت میکنه حالت بهترشه.
هنوز یادمه که میگفتی:
‌ "‌شمع روشن میکنم تا مشکلاتم با سوختن اون شمع بسوزه؛درسته چیزی عوض نمیشه اما حس خوبی بهم میده‌"
یادته اون دفعه که با هم زیر نور شمعا رقصیدیم؟
انگشتات توی انگشتام قفل بود و دستمو روی گودی کمرت گذاشته بودم.
پیشونیتو به پیشونیم تکیه داده بودی و چشمامونو بسته بودیم.
بودن کنارت منو برده بود تو خلسه.
عطر تنت،نور شمعا،تکون خوردنمون،شکل بدنت و گرمی دستات...
اون شب رویا بود زین؟
اون رقص افسانه بود؟
کاش میشد اون ثانیه ها رو برای همیشه نگه دارم.
جوری که بین دستام تکون می خوردی.
وقتی دستتو گرفتم و چرخیدی می خواستم زمان متوقف بشه.
حرکاتت مثل افتادن پر روی زمین نرم بود.
کاش میشد زمان رو نگه داشت.
کاش میشد خاطرات روی توی بطری های شیشه ای نگه داشت.
اون وقت من تمام لحظات اون شبو میریختم توی یه بطری شیشه ای و میزاشتمش جلوی خودم.
اون شب هزاران بار تکرار میشد و منوتو تا ابد توی اون شیشه کوچیک میرقصیدیم.
زین نمی خوام دوباره اذیتت کنم.
نمی خوام حس بدی بهت بدم...
اما مگه یادت نیست بهم میگفتی گریه نکنم؟
میگفتی اشکاتو نگه دار تا خودم پاکشون کنم.
زین دارم گریه میکنم!
ببخشید که نتونستم اشکامو نگه دارم تا پاکشون کنی اما من خیلی دلم برات تنگ شده.
الان کلی شمع روشن کردم تا آرومشم.
اینجوری حس میکنم کنارمی.
ولی نمیدونم چرا با شمعا اروم‌نمیشم.
چیزی که منو آروم میکنه تویی با چشمای طلاییت به شعله ها نگاه میکردی.
شاید انعاکس نور شمع تو چشمای طلاییت بود که ارومم میکرد.
یا  اصلا شاید احساس کردن اینکه کنارمی کافی نیست...
شاید باید دقیقا کنارم باشی و با دستای ظریف و تتو خوردت موهامو نوازش کنی.
شاید باید کنارم نفس بکشی تا اروم شم.
نمیدونم نمیدونم زین.
فقط میدونم دلم خیلی برات تنگ شده.

ThemessesWhere stories live. Discover now