part 16

303 71 104
                                    

هی گایز امیدوارم خوب باشید 🍉

ووت و کامنت فراموش نکنید 🫐🍓

از پارت لذت ببرید

*******

توی ماشین نشسته بود و تمام فکرش درگیر خوابی بود که دیده

اون هیچ ایده ای نداشت که مفهوم خواب چی بود فقط میدونست دیگه دوست نداره تجربش کنه

اون دوست نداشت دیگه به لویی فکر کنه یا حتی خوابش رو ببینه

از ته قلبش میخواست فراموش کنه هرچیزی که اون رو به تامیلنسون ها یا خونشون ربط میده

با صورت رنگ پریدش از پنجره ماشین بیرون رو نگاه میکرد

مردم رو میدید که هرکدوم درگیر روزمرگی هاشون هستن و از تاریکی های دنیا بی خبرن

برای اولین بار حسادت کرد

به حال خوب دختر و پسر هایی که عاشقانه کنار هم قدم میزدن حسادت کرد

پیش خودش گفت چرا من نه ، چرا هری نمی‌تونست یه عشق معمولی و پر آرامش داشته باشه

چرا نمی‌تونست دست عشقش رو بگیره و باهم قدم بزنن

همه این ها براش حسرت بود هری پسر معمولی بود که حالا معمولی زندگی کردن براش آرزو شده بود

قرق در افکارش بود اما با دیدن پرچین های خونه موج منفی ای از انرژی ها به سمتش حمله کردن

قدم گذاشتن توی اون خونه هم بهش حس مزخرفی رو القا می کرد

رشته افکارش با باز شدن در ماشین پاره شد و مادرش نگاه مطمعنش رو بهش دوخت

_هری عزیزم اگه دوست نداری بیای توی خونه مشکلی نیست تو ماشین بمون من وسایلت رو جمع میکنم

اما هری ترجيح میداد دوباره تمام تجاوز رو تجربه کنه تا اینکه مادرش تنها بره توی خونه

اون نمی‌دونست لویی بیخیال انتقامش شده یا نه حتی فکر آسیب دیدن انه به مرز دیوانگی میکشیدش

پس سریع مخالفت کرد و از ماشین پیاده شد

_نه باهم میریم اینجوری بهتره تو نمیدونی همه وسائلم کجا ان

_باشه پس زود باش ما که تا شب وقت نداریم

از ماشین پیاده شد و پشت مادرش حرکت کرد

درست جلوی در رسیده بودن که انه به یاد آورد گوشی اش رو تو ماشین جا گذاشته

_هری همین جا وایسا تا برم موبایلم رو بیارم لازم نیست بری داخل

هری یکم این پا و اون پا کرد اما چیزی نگفت سعی کرد فکرش رو روی چیزای خوب متمرکز کنه

انه به سمت ماشین رفت و در راننده رو باز کرد و شروع کرد به گشتن دنبال مبایلش

Haunted (L.S) completed Where stories live. Discover now