part 10

345 89 263
                                    

سلام بر عزیزان دلم امیدوارم خوب باشید ❤

ووت و کامنت بدین اگه دوست داشتین تا خستگی منم در بره 🙏

گایز چرب کنید بگایی نزدیک است 🙂🙂🙂

*************

Shawn pov:

دو روز از وقتی از بیمارستان مرخص شدم می‌گذشت

حتی بیاد آوردن خاطرات اون خونه تنم و میلرزوند قسمتی از ترس و قسمتی از خشم

احساس می‌کرد اون جوجه اردک بچه ننه بازیش داده

اون لعنتی بهش گفته بود خبری از روح و این چیزا نیست

اگه نیست اون چه کوفتی بود که این بلا رو سرم آورده بود

حتما که داستانا واقعیت دارن شان توهم نزده بود اون صدا

اون صدا چیزی نبود که شان فراموشش کنه

ولی باید یه جور حساب اون عوضی رو می‌رسید

یه جورایی ازش ممنونم بود چون طبق گفته پرستار ها خودش شان و رسونده بیمارستان

ولی اگه تقصیری نداره چرا فرار کرده بود چرا گفته بود اون و تو جنگل پیدا کرده

حتما یه کاسه ای زیر نیم کاسشه

احتمالا از اول هم با نقشه اون و رو کشونده بود به خونش

خیلی دلش می‌خواست بره و از هری شکایت کنه و بگه کار اونه ولی اینجوری آروم نمیشد پس مبایلش و برداشت و با فرد مورد نظرش تماس گرفت .

Louis pov:

هری یه دوساعتی بود که ساکت نشسته بود و عملا هیچ کاری نمیکرد که خب یکم عجیب بود

اون کله فرفری دردسر ساز امکان نداشت خونه باشه و بلایی سر خودش یا لویی نیاره

لویی میتونست وارد ذهنش بشه و بفهمه چی فکر اون بچه رو مشغول کرده ولی دلش نمیخواست از اعتماد پسر سو استفاده کنه پس بیخیال معقوله ذهن خوانی شد

بجاش سعی کرد از خودش حرف بکشه

_هی فرفری به چی فکر میکنی ؟

_هی لو بلخره اومدی ؟!

_خب میدونی بچه من ۹۰ ساله جایی نرفتم که بخوام بیام

سعی نکن بحث و عوض کنی بجاش بگو داشتی به چی فکر میکردی

_خب راستش لو من وقتی به کتابخونه رفتم یه سری چیزا پیدا کردم

اونجا راجب چند تا قتل مشابه نوشته شده بود و اینکه قاتل های همشون یکی بودن

میدونی با توجه به چیزی که تو برام تعریف کردی متوجه شدم قاتل های تو و اون قتل ها میتونه مشترک باشه

وراستش و بخوای اون قاتل های معمولی نبودن

_منظورت چیه معمولی نبودن ؟ ننوشته بود چیشدن ؟ پلیس گرفتشون آره ؟ به سزای عملشون رسیدن آره ؟ مجازات شدن آره ؟

Haunted (L.S) completed Where stories live. Discover now