S2 part 7🤍

4.1K 699 262
                                    

_پس میگیرم...همش رو پس میگیرم...

کریس لبخند عمیقی زد و به تهیونگ نگاه کرد. تهیونگ اما هیچ چیزی توی چهره اش مشخص نبود.

بدون‌ اینکه اهمیتی به کریس بده به جونگکوک نگاه کرد...
به دست کریس که هنوز روی بازوی جونگکوک بود...
به اون برگه هایی که به خوبی فهمیده بود کپی های از دفتر خاطرات جونگکوکه!

باید کسی کاری میکرد!
قبل اینکه کریس ظالمانه برنده این بازی بشه...
باید کاری میکرد، حتی اگه باعث می‌شد جونگکوک بیشتر از این آزار ببینه!

یونگی که تازه از اتاق خارج شده بود سمت اونها دوید:

_یونگی من باید جونگکوک رو با خودم ببرم...

تهیونگ خطاب به یونگی گفت. کاملا سعی میکرد تا نشون بده حضور کریس اونجا براش هیچ اهمیتی نداره. و یونگی فهمید یه چیز غیر عادی این وسط اتفاق افتاده و تهیونگ فرصت توضیح نداره!
تنها سری تکون داد و با خشم به دست کریس نگاه کرد.

تهیونگ بدون توجه مچ دست جونگکوک رو گرفت و اونو سمت پله ها کشید.
کریس از این حرکت غیر منتظره جا خورد و بی اختیار بازوی جونگکوک رو ول کرد.

جونگکوک بدون حرف دنبال تهیونگ رفت‌. تمام مدتی که از پله های دادگاه پایین میرفتن تا زمانی که از ساختمون خارج شدن و سمت ماشین رفتن جونگکوک همچنان ساکت بود.تهیونگ وقتی جلوی ماشینش رسید اصلا میلی نداشت تا دست جونگکوک رو رها کنه. دلش نمیخواست جونگکوک رو اینقد درمونده و بی پناه ببینه!
نمیخواست چشمهاش رو اونطور بیچاره و پر از اشک ببینه!
نفس عمیقی کشید و با اینکه نمیخواست اما دست جونگکوک رو رها کرد.
در ماشین رو باز کرد و به جونگکوک اشاره کرد تا سوار شه:

_کجا داریم میریم؟

تهیونگ با ملایمت گفت:

_سوار شو...میریم دفتر من!

_اما...اما من میخوام برم و رو این پرونده رضایت بذارم!

_باشه!بریم دفتر من اونجا رضایت نامه رو تنظیم میکنیم

_اما...

_جونگکوک...لطفا...لطفا سوار شو!

جونگکوک دیگه چیزی نگفت و سوار ماشین شد. تمام طول راه فقط سکوت بود که فضای ماشین رو پر کرده بود.

و تهیونگ اونقدر سریع سمت دفترش رانندگی کرد که دقایقی بعد جونگکوک روی مبلهای دفتر تهیونگ نشسته بود و بدون حرف به بخار فنجون قهوه اش نگاه میکرد. تهیونگ کلافه به نظر میرسید و جونگکوک نمیدونست چرا الان اینجان!

بلاخره تهیونگ تونست حرفهاش رو توی ذهنش مرتب کنه و بعد از نفس عمیقی سکوت رو شکست:

_چرا میخوای رضایت بدی؟

_من...من دیگه توان ادامه‌دادن ندارم....فقط میخوام همه چیز تموم شه!

_یعنی میخوای برگردی سر خونه اول؟ میخوای برگردی پیش کریس؟

Broken pieces(vkook) (Completed)Where stories live. Discover now