your hair make me cry part14

90 3 0
                                    

بدنش هنوز میلرزید و سوزش لبش را حس میکرد اما دلیل گریه های جونگ کوک این نبود، او فکر میکرد تمام زندگی اش را از دست داده میخواست در آینده با دختری که دوستش دارد لب دریا قدم بزند و صدف های زیبا جمع کند اما الان باید برای زنده ماندن التماس کند به کسی که با روانی ها فرق چندانی ندارد ، نمیتوانست این وعضیت را تحمل کند بدنش خیس سرد و در حال لخت بود با ترس و صدای ارام گفت می...میشه بهم لباس بدی سردمه توماس سرش را به طرف او برگرداند لباس!! سردته واقعا ؟ خب متاسفم ولی فکر نکنم بتونم بدنتو وقتی با اون لباسی مسخره پوشوندیش رو تحمل کنم، بخاری قدیمی آن طرف گاراژ را روشن کرد و صندلی کناد آن گذاشت و دست پای پسرک را باز کرد ، انگشت هایش را دور گردنش انداخت و درون گوشش زمزمه کرد من فقط وقتی دست و پای طعمم رو باز میکنم که مطمئن باشم نمیتونه جایی بره پس تلاش الکی نکن و انرژی و توانت رو برای راضی نگه داشتن من ذخیره کن و زبانش را دور گوش پسرک حرکت داد ، جونگ کوک در ذهنش با خود میگفت وقتی فرار کردم میفهمی سگ پیر و به طرف صندلی رفت واقعا گرم و نرم بود اما لخت بودنش همچنان به او حس بدی میداد ، کم کم داشت خوابش میبرد که توماس پرسید چند تا تخم مرغ؟ پسرک متوجه نشد تخم مرغ؟؟ توماس بسته های رامن را بالا اورد و گفت چند تا تخم مرغ میخوری؟جونگ کوک اشتهایی نداشت اما برای فرار باید انرژی ذخیره میکرد جواب داد 2تا پس از آماده شدن توماس روی زمین کنار صندلی پسرک نشست و در حالی که کاسه رامن را به او میداد گفت مراقب باش داغه غذا خوشمزه بود اما طعم عجیبی داشت از توماس پرسید توش سم ریختی ؟ توماس خندید و گفت چرا باید اینقدر سختی بکشم و آخر با سم بکشمت ؟ جونگ کوک گفت اخه طعم عجیبی داره ...توماس جواب داد به خاطر یه ادویه فرانسویه مطمئنم تاحالا اسمش رو هم نشنیدی ، خوردن غذا تموم شد و بدن جونگ کوک دیگه تحمل بیدار ماندن رو نداشت خواست چرتی بزند که توماس انگشتش را کنار چشم او گذاشت و به آرامی نوازش کرد و گفت وقتی ادویه اثر کرد مقاومت نکن ... فقط بیا پیشم و رفت جونگ کوک تعجب کرد چه اثری مگه اون فقط یه ادویه نیست ؟! با بی توجهی به خواب عمیقی فرو رفت حدود یک ساعت بعد از گرما و عرق شدید از خواب بیدار شد ، فکر کرد به خاطر بخاری اینقدر گرمش شده اطرافش را نگاه کرد توماس در حال کتاب خواندن بود ، گرما هر لحضه بیشتر میشد پس رفت و جایی دور از بخاری نشست اما عرق ریختن و گرما تمامی نداشت کم کم نفس هایش نامنظم شدن و بدنش بی قرار با چشم های خمار یه توماس نگاه کرد توماس هم به او زل زده بود ، با عصبانیت داد زد عوضی چه کوفتی به خوردم دادی؟؟ توماس کتابش را کنار گذاشت و به سمت او رفت انگشتش را بین سینه های او به آرامی حرکت میداد و گفت ، گفتم که فقط یه ادویه فرانسویه که به من کمک میکنه به خواست خودت به سمتم بیای و خودت رو تسلیم من کنی و به پایین نگاه کرد دیک جونگ کوک کاملا بیدار شده بود، با انگشتش دیک او را لمس کرد و گفت اگه بخوای میتونم برات ساکش بزنم و سرش را به او نزدیک کرد و گفت فقط باید ازم خواهش کنی ... جونگ کوک در حالی که داشت در بی قراری غرق میشد گفت حتی اگه بمیرم هم چیزیو از تو نمیخوام ....یعنی واقعا میتونست تحمل کنه؟...

𝒀𝒐𝒖𝒓 𝒉𝒂𝒊𝒓 𝒎𝒂𝒌𝒆𝒔 𝒎𝒆 𝒄𝒓𝒚 موهای تو من را به گریه می اندازند .VkokWhere stories live. Discover now