your hair make me cry part11

93 6 0
                                    

میان تمام ترس ها حس کششی درون جونگ کوک وجود داشت که نمیتوانست دلیلش را پیدا کند اما برای زنده ماندن هم که شده باید اینکار را انجام میداد ، دیک توماس را با دست هایش گرفت و خودش را آماده کرد همانطور که آموزش دیده بود زبان زیر و تا نصفه دیگ را داخل دهانش فرد کرد حس خفگی داشت داشت و به سختی از بینی نفس میکشید توماس نمیتوانست صبر کند تا این بچه هر دقت دلش خواست شروع کند پس خودش شروع کرد و داخل دهانش تلمبه زد جونگ کوک که از این کار شوکه شد خودش را به سمت دیگری کشید و گفت روانی احمق این کاری نبود که قرار بود بکنم توماس به سمتش رفت و چنگی به موهایش زد من توی دهنت تلمبه بزنم یا خودت با نابلدی ساک بزنی فرق چندانی نداره و سر دیکش را روی لب های جونگ کوک مالید هیچ وقت تا به حال از   این کار اینقدر  لذت نمیبرد ، سر جونگ کوک را گرفت و او را وادار کرد به آرامی شروع کند پس از دقایقی مثل ریتم هماهنگی با هم همکاری میکردند توماس تا ارضا شدن فاصله ای نداشت داشت با سرعت تلمبه میزد که  تنش و حرکتش به فشاری ثابت تبدیل شد ، دهان پسرک پر شد از مایعی داغ ، حال توماس میتوانست شروع کند او را به پشت خواباند و به کمرش بوسه زد تا پایین پیش رفت تا به بوت پسرک رسید بوسه ای به او زد و زبانش را دور سوراخش میچرخاند و با دیک پسرک بازی میکرد انگار بیشتر از ارضا شدن خودش میخواست حال کردن پسرک و التماس او برای راحت کردنش را ببیند پسرک را به پشت برگرداند و دیک خودش را به مال او مالید و نیپل های او را تا مرز التهاب میمکید ، جونگ کوک سعی میکرد تنش را از زیر او بکشد اما نمیتوانست توماس انگشت بزرگش را داخل دهان پسرک کرد و گفت هر چی خیس تر باشه به نفع خودته چونگ کوک منظورش را نفهمیدم تا زمانی که انگشت او را دورن  خود حس کرد ناله های بلندی میکرد و خودش را روی زمین میکشید و با دست های ظریفش بازوهای محکم او را چنگ میزد توماس بوسه ای به لب هایش زد همه این ها به نفع خودته و انگشت بعدی را وارد کرد اشک های پسرک روی گونه اش سرازیر شدند دیگر حال خود را نمیفهمید و با فوهش و التماس اشک میریخت توماس باز هم ان وجحه وحشی و بی ادب را دید و انگشتش را بیرون آورد و بدون رحم به محکمی دیکش را وارد او کرد دو دست پسرک را گرفت و محکم طلبمه میزد جونگ کوک با هر بار که بدنش بالا و پایین میشد ذره ای از هوشیاری خود را از دست میداد دردش آنقدر زیاد بود که دیگر سوزش جای کیس مارک ها را حس نمیکرد از درد چشمانش را بست کم کم داشت بی هوش میشد که ماده گرمی را روی شکمش حس کرد بیرون آمدن دیک توماس را حس کرد میخواست فرار کند اما نمیتوانست بدنش را از روی زمین  سرد حس کند بوسه های توماس و حرف های نا واضحش را حس میکرد ناگهان گرمایی دور دیکش حس کرد که او را هوشیار کرد توماس دیک او را در دهانش بالا و پایین میکرد و با چشم هایش او را میدید دست پسرک را گرفت و روی موهایش گذاشت میخواست ان انگشت های ظریف را وقتی دارند روی موهایش حرکت میکنند را حس کند جونگ کوک بی قرار بدنش را به دهان او نزدیک میکرد و بدنش را تکان میداد و سر توماس را به سمت پایین فشار میداد به خودش قول داد این بار اول و آخر باشد و بعد از آن فرار کند با ارضا شدنش رسما بی هوش شد و چند ساعت بعد با حرکت جسمی نرم و خیس روی بدنش بیدار شد .....

𝒀𝒐𝒖𝒓 𝒉𝒂𝒊𝒓 𝒎𝒂𝒌𝒆𝒔 𝒎𝒆 𝒄𝒓𝒚 موهای تو من را به گریه می اندازند .VkokWhere stories live. Discover now