your hair make me cry part12

80 3 0
                                    

جونگ کوک هر لحضه هوشیار تر میشد و حرکت آن جسم خیس و نرم را بیشتر دور دیک خود حس میکرد ، چشم هایش با پارچه ای تیره بسته بودند و بوی آهن زنگ زده همه جا پیچیده بود خواست پارچه روی چشمش را بار کند اما دستاش بسته بودند و با تکان دادن پاهایش متوجه میشد با زنجیری محکم بسته شدند شروع کرد به تقلا و تکان خوردن که دستی را کنار پهلویش حس کرد که به طرف بالا می آید، توماس انگشت  را از بین سینه های او عبور داد و چشم هایش را باز کرد ، و گفت بهتره تکون نخوری اگه خراب شد دفعه بعدی با چیزی روی بدنت میکشم که پاک نشه ، پسرک با تعجب سرش را بالا آورد و با بدنش مواجه شد که رنگ ها به زیبای روی آن نقش بسته اند، طاووسی سفید میان رز های آبی و بالا تر از آن دخترکی برهنه در دست های یک شیطان ، جونگ کوک حس خوبی به نقاشی روی بدنش نداشت اما واقعا زیبا بود، توماس خندید خوشت اومد درسته؟ راستی از خونه جدیدمون خوشت میاد؟! پسرک آنقدر درگیر بدنش و نقاشی رویش شده بود که متوجه نشده بود دیگر در روستا نیست و در گاراژی تاریک با یک روانی تنها است پرسید اینجا کجاست؟! گفتم که خونه جدیدمون ، جونگ کوک با پاهایش لگدی به سینه توماس زد و قلموی قرمز از دست توماس رها شد و روی سینه دختر داخل نقاشی افتاد ، توماس نگاهی کرد ، الان واقعا زیبا تر شد ، خون همه چیز رو زیبا تر میکنه موافق نیستی؟جونگ شروع کرد به داد وبی داد و بی قراری که توماس صورتش را گرفت و به آن نزدیک شد جوری که نفس های بلند پسرک به صورتش میخورد، و گفت هر غلطی میخوای بکنی بکن فقط حواست باشه این نقاشی از روی بدنت پاک نشه ، جونگ کوک که سرکش تر از همیشه بود پاهایش را به هم مالید و قسمت پایینی نقاشی کاملا خراب شد و با  عصبانیت داد زد حالا چه غلطی میکنی حرومزاده لعنتی؟؟! توماس در حالی که انگشتش را دور دیک او میچرخاند گفت مگه نشنیدی؟ گفتم جوری میکشمش که پاک نشه و به سمت حمام رفت و سطلی پر از آب داغ اورد، قلب جونگ کوک آنقدر تند میزد که صدایش در گوشش میپیچید، چه بلای قراره سرش بیاد.....

اگه خوشت اومد به دوستت معرفی کن شاید اونم خوشش اومد^^
اگرم خوشت نیمد تو پارتای بعدی بیشتر تلاش میکنم♡

𝒀𝒐𝒖𝒓 𝒉𝒂𝒊𝒓 𝒎𝒂𝒌𝒆𝒔 𝒎𝒆 𝒄𝒓𝒚 موهای تو من را به گریه می اندازند .VkokWhere stories live. Discover now