~ Hypotenuse

6.3K 1.7K 1K
                                    

ناهار بی سر و صدا تر و آرامش بخش تر از چیزی که فکر میکردم گذشت... و من هیچوقت فکر نمیکردم فقط از دیدنِ اینکه اون مرد داره قاشق به قاشق دستپختِ من رو میخوره، اینقدر لذت ببرم!

از طرفی بلبل زبونی های جونگین سرِ میز درباره ی خوشمزه بودنِ غذا، باعث میشد بی اختیار موهای بلند خرماییش رو نوازش کنم...

برای لحظه ای حواسم رو به خودم و وضعیتِ حالـَم دادم; حالا جونگین کنارِ منه. در امنیته. حسابی غذا میخوره و ورجه وورجه هاش بیشتر شده!

حالا من مثلِ همیشه خسته و بی حال نیستم. لبخندِ لعنتیِ سمجم از روی لب هام کنار نمیره و حتی حس بهتری نسبت به خودم و بدنم دارم!

حالا دیگه چشم هام دنیا رو از پشت یک لنزِ سیاه و تیره نمیبینند. همه چی خیلی روشن و براقه! درست مثلِ موهای طلاییِ اون مرد...

نیازی نیست حتما به زبون بیارمش... چون تک تک سلول های بدنم از این حقیقت آگاهـَند که من تمام این حس و حالِ رنگی رنگی ای که زیر دلم رو غلغلک میده، مدیونِ اون هستم.

کمک های من توی درمانِ بیماریش کوچیک ترین کاریه که میتونم در قبالش براش انجام بدم... و فکر نمیکنم هیچوقت بتونم لطفش رو جبران کنم!

با تموم شدنِ غذا و بلند شدنِ همه مون از سرِ جزیره ی آشپزخونه، درحالی که وی قصد داشت به اتاقش برگرده (و دامن من رو هم محض احتیاط همراه خودش ببره تا مبادا معامله مون رو به هم بزنم و دور از چشمش دوباره بپوشمش) ، من هم توی ذهنم برای خودم برنامه داشتم که تا قبل از رسیدنِ شب، شاید کمی بخوابم...

که در لحظه صدای جونگین باعث شد همه قبل از رفتن به جای دیگه مکث کنند و به کلمات دخترکم گوش بدند:
"آقای وی! شما خیلی خوش سلیقه اید!"

و مردِ مو طلایی در حالی که شاید کمی سوپرایز شده بود، یک ابروش رو بالا انداخت و رو به جونگین چرخید:
"جدی عرض میکنید خانم جئون؟"

و لبخندِ مغرور و چهره ی راضیِ جونگین نشون میداد که انگار از این بازیِ رسمی و بزرگونه حرف زدن، بیشتر از هر کسی لذت میبرد:
"البته آقای وی!"

"این باعث خوشنودیِ بنده ست! چی باعث شده اینطور درباره ی سلیقه ی من فکر کنید؟"

اما جوابِ جونگین توی یک ثانیه لبخندهای صورتِ من و وی رو در لحظه پاک کرد:
"اینکه دامنِ کوکی رو از پاش در آوردید!"

حالا چهره های ما درست شبیه کسانی بود که مُچ هاشون رو حین ارتکاب جرم گرفته باشند!

هرچند انگار وی بهتر از من تونست خودش رو کنترل کنه و چیزی برای گفتن سرِ هم کنه:
"آم... عذر من رو بپذیرید خانم جئون، ولی من متوجه منظورتون نمیشم."

و جونگین هنوز همونطور ریلکس جواب میداد:
"منظورم اینه که این ترکیب لباس های کوکی حالا خیلی خوشگل تره!"

the ShowCase :::...Where stories live. Discover now