Part4 [First night]

7.9K 579 263
                                    

لمس ستاره و کامنت دادن رو فراموش نکنید.


جونگوک نیشخندی زد و سیلی آرومی به صورت تهیونگ زد:
"اوه...ولی بد نیوز! قرار نیست برای دومین بار هم با کمک من ارضا شی! نظرم عوض شد!چطوره این بار رو خودت به خودت کمک کنی پتال...هوم؟ پس مثل یک پسر خوب خودتو با اون انگشتای بلندت به فاک بده...میخوام خودتو انگشت کنی...اون سوراخو قشنگ باز کن هرزه کوچولو..."

و دست های پسر رو باز کرد و آهسته سمت صندلی کنار دیوار قدم برداشت و با پاهای باز نشست!

تهیونگ خجالت زده نگاه زیر چشمی به اربابش کرد.
ولی خب اون قرار نیست بخاطر یکم خجالت نافرمانی کنه هوم؟
آب دهانش که هنوز مزه کامه اربابش رو داشت قورت داد.
به پشت شد. پاهاش رو بازکرد و باسنش رو بالا داد تا نمای بهتری به مردی که حالا رو صندلی مقابلش نشسته بود و بهش زل زده بود بده، همینطور که سرش رو سمتش چرخوند تا بهش نگاه کنه دوتا از انگشت هاش رو تو سوراخش که هنوز هم کمی باز مونده بود فرو کرد.
انگشت هاش به کلفتی و بزرگی انگشت های اون نبود پس بعد از چند بار تکون دادنشون راحت انگشت سوم رو هم اضافه کرد.
بیشتر از اینکه از انگشت های داخلش لذت ببره از نگاه خیره و داغ ارباب جئون لذت میبرد...
طوری که اون مرد به سوراخش که توسط انگشت هاش به فاک میرفت و صورت و چشم های خمارش(خود ته)زل زده بود باعث میشد تهیونگ همین الان بخواد بیاد.

سرعت انگشت هاش رو کم کم بیشتر کرد.
همزمان کمی باسنش رو عقب و جلو میبرد تا حرکات انگشت های داخلش رو بهتر و بیشتر حس کنه.
لذتی که توی بدنش میپیچید باعث میشد هر چند ثانیه یکبار ناله کنه و ابدا سعی نمیکرد ناله آروم و نیازمندش رو مخفی کنی.
اون یاد گرفته بود نباید به دیکش دست بزنه...اون یک برده تحت کنترل و ک*ونیه که فقط حق داره به واسطه سوراخش بیاد...دست دیگه اش رو سمت نیپل های برآمدش برد و آهسته شروع به مالیدنشون کرد.

بالاخره بعد از کمی جابه جا کردن انگشت ها و تکون دادنشون جایی که میخواست رو پیدا کرد و بالافاصله انگشت چهارم رو اضافه کرد.

حالا ضربه ها رو سریع و محکم به همون نقطه و گره خارق العاده میکوبید و با شدت بیشتری باسنش رو به سمت دستش فشار میداد.
حرکات باسنش و پیچ دادن کمرش صحنه فوق العاده ای رو ایجاد کرده بود...
کم کم دلش بهم پیچید و تو تیره کمرش حس خاصی به وجود اومد.

"ا...ارباب...میتونم...ب...بیام؟ا...اجازه م...میدید؟"

جونگوک نیشخندی زد و سمت پسر حرکت کرد:
"توخیلی زود ارضا میشی لیتل شت. میدونی اینجوری ممکنه هر دفعه سه چهار بار ارضا بشی!هممم. اینم سرگرم کنندست
بیا پسر...برای اربابت بیا."

و کام سفید رنگ تهیونگ که این بار شکمش رو خیس کرد!

"هوم...ما اینجا چی داریم؟
ی جنده کوچولو که بخاطر ساک زدن کاک راست میکنه و فقط بخاطر انگشتای خودش تو سوراخش ارضا میشه؟
تهیونگیه بیچاره...اینقدر محتاجی پسر؟ انقدر بدبخت و درمونده ی کاک تو اون ک*ون خوشرنگ و بزرگتی؟هوم؟"
و بیرحمانه موهای روشن پسر رو کشید!

Yes Master! [Kookv_yoonmin]Where stories live. Discover now