_لو یه دقیقه صبر کن آروم تر

منظورم اینه که اونا ساحر بودن ، جادوگرای بدجنس

_چرا جادوگرای خراب باید بیان مارو نفله کنن هان ؟

_نمیدونم یعنی هنوز نمیدونم به زودی میفهمم

_گرفتنشون آره ؟ مجازاتشون کردن آره ؟

_درسته گرفتنشون

ولی متاسفانه فرار کردن

_توف به گور پدرشون حرومزاده ها

_لو آروم باش گذشته ها گذشته چیزی که مهمه الان اینه

_چیه چی الان مهمه

لویی با خشم روبه هری فریاد زد ولی هری سعی کرد آرامش خودش و حفظ کنه

_خب نمیزاری بگم که ، ببین اگه اونا جادوگر باشن و تورو به قتل رسونده باشن یعنی ممکنه از جادو استفاده کرده باشن

و اگه درست حدس زده باشم شاید بشه اون جادو یا طلسم و از بین ببریم

_از بین ببریم که چی شه من دوباره زنده میشم یا خوانوادم دوباره برمیگردن ؟

نه هری هیچکدوم از این اتفاقا نمی‌افته

_ولی روحت که به آرامش میرسه

_نه نمیرسه روح من درصورتی به آرمش میرسه که اون حرومزاده ای که این بلا روسرم آورده رو به سزای عملش برسونم

_ولی لو احتمالا خیلی وقته که اونا مردن

_برام مهم نیست حتی اگه مرده باشنم وارثان حرومزادشون باید تاوان بدن و زجر بکشن همونطور که من کشیدم

_خب لو داری میترسونیم پس بیا ادامه ندیم برای انتقام باید خوب فکر کنیم که اول جادو رو از بین ببریم بعد میگردیم سراغ اون عوضی ها

_خب تا تو فکر کنی من میرم یه کم کرم بریزم

تا لویی از جاش بلند شد صدای زنگ خونه هم بلند شد

_منتظر کسی بودی باز

لویی با اخم از هری پرسید

_نه هیچکس

_خوبه پس برو درو باز کن

_باشه

Harry pov:

درو باز کردم با دیدن کسی که پشت در بود نفسم برید

_هی هری حالت چطوره

شان با یه لبخند فیک رو به هری گفت

_میدونی هری از پرستارا شنیدم تو منو رسوندی بیمارستان پس با عموم اومدم تا ازت تشکر کنم

بعد خم شد کنار گوش هری نجوا کرد

بنظرت زشت نیست عین مجسمه وایسادی و مارو دعوت نمیکنی تو

Haunted (L.S) completed Where stories live. Discover now