.
.
- یونگی -
تراژدی؛
2می سالِ 22، یونگی توی مُتل یا توی اتاق کارش خودشو آتیش میزنه. این اتفاق توی خطوط زمانی متفاوت، در 29 آپریل و 10می هم رخ میده. (بخاطر اثر پروانهای، مکان و زمانِ حادثه تو خطوط زمانیِ متفاوت، فرق میکنه)
دلیل؛
یونگی باور داشت که برای آدمایی که اون بهشون اهمیت میده اتفاقات بد میوفته. بخاطر همین از پسرا، و بخصوص از جونگکوک فاصله گرفت.
راهحل؛
جین از طریق بازبینی فیلمایی که ضبط کرده بود، متوجه شد آخرین باری که یونگی واقعی لبخند زده، به زمانی برمیگرده که همهی پسرا با هم بودن. و همینطور فهمید که وقتی جونگکوک و یونگی داشتن با هم حرف میزدن، هالهی ناامیدی ای که تو نگاه جفتشونه از یه جنسه. پس جونگکوک، کلید نجات یونگی بود. درنتیجه جین اینبار بجای اینکه خودش برای نجات یونگی کاری بکنه، جونگکوک رو برای ملاقات اون به اتاق کارش برد.
این باعث شد یونگی فرار کنه و بره متل. جونگکوک سعی کرد دنبالش بره و پیداش کنه، و جین برای اینکه مطمئن بشه جونگکوک متلی که یونگی توشه رو پیدا میکنه، یه نشونه روی ورودیش گذاشت. و اینطوری بود که جونگکوک، یونگی رو از آتیشسوزی نجات داد.
.
.
- جیمین -
تراژدی؛
12می سالِ 22، جیمین تو بیمارستان خودشو تو وانِ حموم غرق کرد! :) اینکه تو کدوم بخش بیمارستان هم بستری بود تغییری تو شرایط ایجاد نمیکرد، جیمین بههرحال به فاصلهی چند روز خودکشی میکرد.
دلیل؛
جیمین باور داشت که به بیمارستان تعلق داره. این راه فرارِ اون از حادثهای بود که در گذشته تو باغ گل شاهدش بود. اون نمیخواست شرایط رو برای مادرش از چیزی که هست سختتر کنه. به همین دلیل به زندگیش پایان داد.
راهحل؛
جین سعی کرد جیمین رو متقاعد کنه بیمارستان رو ترک کنه، حتی تهیونگ رو هم با خودش برد تا باهاش صحبت کنه. ولی جواب نداد. چونکه هوسوک کسی بود که قرار بود جیمین رو متقاعد به ترک بیمارستان کنه.
.
.
- هوسوک -
تراژدی؛
10می سال 22، هوسوک موقع راه رفتن روی یه پل، زمین میخوره و سرش آسیب میبینه و درنهایت برای چکآپ راهی بیمارستان میشه.
12می سال 22، هوسوک تو بیمارستان اتفاقی از روی پلهها میوفته و مچ پاش میشکنه.
دلیل؛
هوسوک یه تماس از خانه کودکان، یتیمخونهای که توش بزرگ شده، دریافت میکنه، که میگه کیم جونگهی، یکی از کارکنان اونجا که برای هوسوک حکم مادرشو داره، سرطان داره و چون تو مراحل آخرشه، درمان شانس پایینی برای موفقیت داره. هوسوک وقتی این اخبار رو توی 10می میشنوه، روی پل از هوش میره.
درمورد سانحهای که توی بیمارستان رخ میده؛ هوسوک یه خانمی که دامن بلند پوشیده و کلاه سرشه (شبیه لباسایی که مامانش روزی که تو شهربازی ولش کرد پوشیده بود.) رو همراه یه بچه میبینه. فکر میکنه که مامانشه، بخاطر همین توی راه پله دنبالش میکنه و درنهایت زمین میخوره.
ESTÁS LEYENDO
BTS Universe | BU
Fanfictionهمهچیز دربارهی خطِ داستانیِ دنیای بنگتن. °• BTS Storyline °• Bangtan Universe Story | BU
Part 3
Comenzar desde el principio
