🎭
11آپریل، سال 22
جین بالاخره بعد از دوسال و ده ماه به کره برمیگرده. اون حین رانندگی، به ایستگاه گازی میرسه که نامجون اونجا کار میکنه. جین اون شب تصمیم میگیره بدون گفتن چیزی از اونجا بره. و همین کارو هم میکنه.
22می، سال 22
جین درمورد اینکه هرکدوم از پسرا الان دارن چیکار میکنن کنجکاو میشه. تصمیم میگیره برای دیدن نامجون به ایستگاه گاز برگرده، ولی وقتی میرسه اونجا، متوجه میشه که نامجون تو زندانه! شماره تلفنش رو میگیره و به ملاقاتش میره. نامجون میگه که موقع کار با یه مشتری دعواش شده و کارش به زندان کشیده. نامجون همچنین چیزایی که درمورد پسرا میدونه رو به جین میگه؛ اینکه هوسوک بعد از یه حادثه بد توی بیمارستانه، خبری از جیمین و تهیونگ ندارن، و جونگکوک و یونگی، هردو مردن... جین موقع خروج از ایستگاه پلیس، تهیونگ رو توی ورودی میبینه؛ اون دستگیر شده و متهم به قتله!
جین به ساحلی که وقتی دبیرستانی بودن با پسرا رفته بود برمیگرده، و از خودش میپرسه که؛ "از کجا همه چی اشتباه پیش رفت؟" و صدایی* شروع به صحبت با اون میکنه؛ "اگه میتونستی تو زمان به عقب برگردی، باور داری که میتونستی خطاها و اشتباهات رو درست کنی، و همه رو نجات بدی؟"
*همون پیشی سفیده که یه چشمش آبیه یه چشمش سبز!
خلاصه که، جین از خواب بیدار میشه و دوباره 11 آپریله! اون فکر میکنه خواب دیده و روزش رو جوریکه که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده ادامه میده. میره به ایستگاه گاز، نامجون رو میبینه، و دوباره تصمیم میگیره سلام نکنه. وقتی که داره تو یه کوچه رانندگی میکنه، یه جسم روی کاپوت ماشینش میوفته، و متوجه میشه اون جونگکوکه! :)
قلبش شروع به تند تپیدن میکنه و همه چیز مثل یه آینه شروع به شکستن میکنه. و دوباره 11آپریله!! اون به این تفکر که همهچیز یه خوابه ادامه میده و خب، همهچیز دوباره تکرار میشه؛ باز میره ایستگاه گاز، به نامجون سلام نمیکنه، و اینبار موقع راه رفتن توی کوچه، بدن جونگکوک پشت سرش سقوط میکنه.
همهچیز دوباره میشکنه و صدا دوباره باهاش حرف میزنه؛ "تو اینجا، تو این سرنوشت در هم پیچیده، نمیتونی به تنهایی از پسش بربیای. به همین خاطر، به محض باز کردن چشمات، چرخه رو به یاد میاری."
همینکه صدا با جین حرف میزنه، اون شروع به دیدن تیکههایی از رخدادهای خطوطِ زمانیِ قبلی میکنه. و بعد صدای دیگهای صحبت میکنه؛ "اگه میتونستی تو زمان به عقب برگردی، باور داری که میتونستی خطاها و اشتباهات رو درست کنی، و همه رو نجات بدی؟"
این نقطهایه که جین بالاخره متوجه میشه که تو زمان به عقب برگشته.
اوکی، حالا همه چیز توی این پروسه فرا پیچیده میشه. جین شروع به فهمیدن این میکنه که هرکدوم از پسرا چطوری توی دردسر افتادن و چطوری مردن، ولی هربار که تو زمان به عقب برمیگرده، بعضی چیزا تغییر میکنن! بخاطر اثر پروانهای، مکان ها و زمان گاهی تغییر میکنن.
*اثر پروانهای؛ بخشی از تئوری آشوبه که بیان میکنه که یک تغییر کوچیک در یک موقعیت یا در شرایط اولیه، میتونه نتیجهی یک رویداد رو شدیدا تغییر بده و یا منجر به نتایج بزرگ و پیشبینی نشده در خروجی سیستم بشه.
تو این نقطه نمیدونیم که جین چندبار تا حالا تو زمان به عقب سفر کرده، ولی اون بالاخره متوجه میشه که لازمه چیزای بیشتری درمورد پسرا و درگیری هاشون بدونه تا بتونه بهشون کمک کنه. همچنین متوجه میشه که اونم به کمک پسرا نیاز داره، ولی بصورت غیرمستقیم از کمکشون بهره میگیره.
BU
BTStoryline
YOU ARE READING
BTS Universe | BU
Fanfictionهمهچیز دربارهی خطِ داستانیِ دنیای بنگتن. °• BTS Storyline °• Bangtan Universe Story | BU
