اون روز، روز بدشانسی تهیونگ بود. البته هرروز به نوعی روز بدشانسیش بود... اما اون روز دیگه واقعا خستهش کرده بود.
حداقل روزهای دیگه از خودش اشتباهی سر نمیزد و نسبت به کارش رضایت داشت، اما توی چنین روز لعنت شدهای دوتا اشتباه داشت و بابتشون تاوان پس میداد.
توی جلسه هر دوبار از طرف معاون رئیس مین سرزنش شد، و این واسش خیلی سنگین بود. تهیونگ با تمام شیطنتش، وقتی پای کار وسط بود جدی میشد و بینهایت روی نظم و دقت کارش حساسیت داشت؛ اینکه اشتباهی ازش سر بزنه و بابتش سرزنش بشه خیلی آزارش میداد.
وسط اتاق ایستاده بود و معاون یانگ همچنان درحال سرزنشش بود، متوجه نشد کی بغض کرده اما به خوبی میدونست تحملش هر لحظه داره کمتر میشه.
انصاف نبود بعد از سابقهی خوبش بخاطر اشتباه اونروز اینطور تا دقایق آخر جلسه توبیخ بشه!
یانگ یکبار دیگه دستش رو روی میز مقابلش زد و تهیونگ رو از جا پروند، اما قبل از اینکه ایراد گرفتنش رو ادامه بده، صدای رئیس مین توی اتاق پیچید.
"یانگ یونجین دهنتو ببند."
بلافاصله سکوت توی اتاق حاکم شد و افراد حاضر با شوک و ترس سرحالشون میخکوب شدن.
"فکر نمیکنی از حدت گذشتی؟ جلوی رئیست به خودت اجازه میدی تمام طول جلسه از کارآموزش ایراد بگیری؟"
معاون یانگ سمت مین یونگی برگشت و دهنش رو باز کرد اما با دیدن دست یونگی که برای ساکت کردنش بالا اومد دوباره لبهاش رو روی هم گذاشت.
"دیگه خودت رو خیلی دست بالا میگیری آره؟"
چشمهای مرد مقابلش گشاد شد و سرش رو با سرعت تکون داد، مسلما باید از رئیسش حساب میبرد، مین حمایت مستقیم رئیس جئون رو توی هر موردی داشت و بعد از اون دومین شخص پرقدرت شرکت به حساب میومد.
مین یونگی دوباره بدون اینکه بهش اجازهی حرف زدن بده شروع کرد،
"بعد از شنیدن عذرخواهی آقای یانگ جلسه رو تموم میکنیم."
با نگاه سردش مرد رو هدف گرفت و با دست سمت تهیونگ اشاره کرد.
کارآموزش که همچنان دلخور بود با بُهت شاهد این بود که معاون یانگ سعی کرد با آروم کردن نفسهای عصبیش ازش عذرخواهی کنه و زود از اتاق بیرون بزنه.
دروغی در کار نبود، تهیونگ واقعا دلگرم شد. اون مینِ لعنتی واقعا به حرفش پایبند بود! بهش گفته بود فقط خودش حق داره ازش ایراد بگیره چون میخواد بینقص باشه و حالا که تهیونگ توجه میکرد متوجه شد که واقعا از اون حرفش منظور داشت.
پشت بقیهی سمت در رفت و قبل از خروجش تعظیم کرد اما با شنیدن صدای مین یونگی که ازش میخواست بعد از خروج دیگران همچنان توی اتاق بمونه متوقف شد.
YOU ARE READING
「 Remedy 」
Fanfiction⌑ فیکشن: Remedy ⌑ | اتمام یافته✔︎ • کاپلها: مینگوک، تهگی • ژانر: زندگی روزمره، رمنس، فلاف، اسمات، کمی انگست • روز آپ: دوشنبهها ❗Tags: mention of rape and death (not Bangtan), panic attack, slow build, lack of communication at some point. ▪︎▪︎▪︎▪︎▪...
