29

102 43 17
                                    

حتی نمیدونست چرا داره این موقع شب به پایگاه برمیگرده.

فقط اونقدری خسته بود که دوست داشت  با برگشتن به پایگاه حداقل یکی اونجا باشه و بتونه برای نوشیدنی خوردن دعوتش کنه.

چراغ های خاموش پایگاه با صدای زمزمه ی کسی که آهنگی رو به آرومی میخوند لحظه ای دلهره به دلش انداخت. دستشو زیر کتش برد و اسلحشو لمس کرد.

مطمئنا سهون به ارواح اعتقادی نداشت ولی این زیادی عجیب نبود؟

به سمت کاناپه ی کنار دستگاه قهوه رفت و با دیدن سوهو که روی اون دراز کشیده بود و آهنگی رو زمزمه میکرد نفس راحتی کشید.

نزدیک تر شد و هدفون توی گوش سوهو رو بیرون آورد

* صدای خوبی داری.
سوهو که رسما سکته رو رد کرده بود فقط با نگاه خیره و ترسیدش به سهون زل زده بود.

سهون دستشو مقابل چشم‌هاش تکون داد

* خوبی؟

سوهو توی ثانیه نفسشو به شدت بیرون داد و دستشو روی صورتش کشید.

" گااااااااد.....

با صدای بلندی ناله وار گفت. و سهون از اینکه اونو اینجور ترسونده بود فقط میخندید.

* خب باید بگیم بی حساب شدیم.

سوهو نگاه طلبکارانه ای بهش انداخت
"بی حساب؟

سهون شونه هاشو بالا انداخت و روی لبه ی دیگه کاناپه که حالا به خاطر بلند شدن سوهو خالی شده بود نشست.
چشمش به قوطی آبجوی کنار پای کاناپه خورد. خم شد و اونو برداشت و جلوی چشمهای متعجب سوهو آبجورو سر کشید.

" اون.... دهنی بود.
سهون به سمتش چرخید

* حساسی؟

" نه.... فقط.... هیچی.

* اینجا چیکار میکنی؟
" خب از اینکه به یه اتاق خالی برگردم متنفرم پس اومدم اینجا و کمی با کیونگسو وقت گذروندم.

سهون سرشو تکون واد. اون بهتر از هر کسی میدونست بوی یه خونه ی خالی چه جوریه. هیچی..... یه خونه ی خالی هیچ بویی نمیده. نه میتونی عطر غذای تازه پخته شده رو بشنوی و نه عطر تن شخص دیگه ای. فقط هیچی بینیتو پر میکنه و همینکه آزار دهندست.

" تو چی؟ از کیونگسو شنیدم امروز پرونده جدیدی رو حل کردی.

* هوووم... فقط دوست داشتم کمی نوشیدنی بخورم.

قوطی توی دستو بالا اورد و اونو تکون داد

* ولی حالا تموم شده.

سوهو لبخندی زد و با بلند شدن به سمت یخچال کوچک رفت.
" خوشبختانه من نوشیدنی زیادی گرفتم.

با بیرون اوردن باکس آبجو به سمت سهون برگشت و روی زمین نشست.
سهون هم خودشو پایین کشید و پاهاشو دراز کرد.

Angel S1Where stories live. Discover now