28

100 42 31
                                    

• شیو...

شیومین یونا رو روی زمین گذاشت

▪︎ یونا بهم گفت بیام.

شیومین با لحن سرد گفت و با کشیده شدن دستش توسط دختربچه به سمت سالن رفت.

با دیدن سوهو تعجب کرد ولی بالافاصله به سمتش رفت و به آرومی بغلش کرد

▪︎ میدونی چقدر نگرانت شده بودم؟

" ایییی... هیونگ منکه بچه نیستم.

☆ مینی ... مینی....

با صدا شدن پشت سر هم اسمش توسط یونا بهش نگاه کرد

☆ نگاه کن اوپا چی برام گرفته...

سوهو که با اوپا صدا شدنش خیلی خوشحال شده بود لبخند بزرگی زد و شیومین فقط با ابروهای بالا افتاده به گردنبند یونا نگاه کرد

▪︎ این خیلی قشنگه..... حتما اوپای جدیدت حسابی پولداره.

• اممم.... نظرتون چیه شام بخوریم؟

چن حسابی دستپاچه بود. البته شاید پشیمون بودن واژه ی بهتری برای بیان حالش بود. اون از رفتار احمقانش توی مزایده و حالا هم مثل یه پسر بچه ی دبیرستانی رفتار میکرد.

شیومین بجز وقت هایی که با یونا حرف میزد چیزی نمیگفت و شامشون با ۹۰٪ شیرین زبونی های یونا که حالا با سوهو حسابی جور شده بود و از طرفی شیومین، کنارش بود گذشت.

اون کاملا وجود چن رو نادیده گرفته بود چون انگار با اوپا هاش بیشتر بهش خوش میگذشت.

ولی انرژی که به خاطر صحبت کردن بی وقفش مصرف کرده بود باعث شد طبق معمول بعد خوردن شام سبکش بخوابه

شیومین با کمال میل برای خوابوندن یونا اونو به اتاقش برده بود.

چن جام مشروب رو همراه با سه تا لیوان مخصوص روی میز گذاشت.مقابل سوهو روی مبل راحتی تکنفره نشست.

شیومین به سالن برگشت و با تردید کنار سوهو جا گرفت.

سوهو جوری به چن نگاه میکرد که چن با کمی دقت میتونست فحش هایی که از جلوی چشمش رد میشدن رو بخونه.

صداشو صاف کرد. دیگه وقتش بود
• تماسمو جواب ندادی.

شیومین خودشو جلو کشید و با برداشتن جام مشروب لیوان هاشون رو تا نیمه پر کرد

• متوجه نشدم.

چن پوزخند صدا داری زد و فقط نگاه چپ سوهو رو تحویل گرفت. شیومین اما بدون توجه بهش به مبل تکیه زد

▪︎ از خریدارت چه خبر؟

سوهو خم شد و یکی از لیوان های رو برداشت

" هنوز هیچی... تازه ۳ روز گذشته.

• حواست باشه. پا رو دم رِد نزاری. اون واقعا یک روانیه‌

Angel S1Where stories live. Discover now