***
دستای تهیونگ دیگه جا نداشت بنابراین دو سه دست لباس بعدی که انتخاب کرد به جیمین داد تا واسش نگه داره و دوباره مشغول راه رفتن بین ردیف لباسها شد. جیمین با نگرانی نگاهی به لباسای تو دستشون انداخت و سعی کرد زودتر تهیونگ رو سمت اتاق پرو هل بده تا لباس دیگهای برنداره وگرنه برای پرو کردنشون مجبور بودن تا شب همونجا بمونن.
بعد از اینکه خبر امضای قرارداد بین شرکت جئون و شرکت چینی پخش شده بود طبق پیشبینی هوسوک رئیس جئون برای کارمندای شرکت مهمونی ترتیب داده بود؛ جیمین بینهایت هیجانزده شده بود و همزمان استرس داشت برای مهمونی باید چطور لباس بپوشه، بخاطر همین تهیونگ بهش پیشنهاد داد تا با هم به خرید برن اما جیمین بعد از بررسی حساب بانکیش بهش گفته بود هنوز اونقدری پسانداز نداره که بتونه لباس جدید تهیه کنه، اما همراه تهیونگ به خرید رفته بود تا با دیدن انواع لباسایی که ته انتخاب میکنه بطور حدودی بدونه چطور استایلی برای مهمونی لازمه تا از بین لباسهاش بهترینها رو انتخاب کنه.
تا جایی که میدونست تهیونگ هم گفته بود فقط درحد یه دست لباس ساده میتونه پول خرج کنه اما حدود بیستبرابر حرفش لباس روی دست جفتشون بود و جیمین نمیدونست تهیونگ چطور میخواد از بین اونهمه، یدونه لباس انتخاب کنه!
هرچند تهیونگ دقیقا از بین همه لباسها بهترین ترکیب رو انتخاب کرد و وقتی واکنش جیمین رو دید که تقریبا زبونش بند اومده بود و چشماش برق میزد مطمئن شد انتخابش حرف نداره. توی مسیر برگشتشون تا پارکی که جیمین گفته بود میخواد کمی اونجا وقت بگذرونه -مسلما به این دلیل که احساس میکرد آمادگی لازم برای دادن آدرس خونه جونگکوک رو به دوستش نداره!- تمام مدت جیمین داشت از سلیقه تهیونگ تعریف میکرد و با نشون دادن عکس لباسهای مختلفش ازش میپرسید کدوم برای مهمونی مناسبتره. نهایتا طبق نظر تهیونگ قرار شد جیمین شلوار جین جذب مشکی رنگش با پیرهن سفید دکمهداری که روش با نگین تزئین شده بود، برای مهمونی بپوشه.
وقتی به پارک مورد نظرش رسیدن، برای بار سوم از تهیونگ تشکر کرد و از ماشینش پیاده شد و بعد با یه لبخند بزرگ واسش دست تکون داد تا وقتی که ماشین از دیدرسش خارج شد و شروع کرد به پیادهروی سمت آپارتمان جونگکوک.
فکرش فقط حول محور مهمونی آخرهفته میچرخید؛ قرار بود دورهمی سهنفرشون با هوسوک و تهیونگ بعد از مهمونی شرکت باشه و برای اون بیشتر ذوق و هیجان داشت. سه روز تا مهمونی وقت داشت و کارهای شرکت بینهایت سبک شده بودن، توی درسهای دانشگاه هم مشکلی نداشت و تونسته بود توی همون هفتههای شلوغ خودش رو با اساتید سختگیرش هماهنگ کنه بنابراین حالا که از درساش عقب نبود فکر و ذهنش کاملا با مهمونی مشغول شده بود.
میدونست قراره با افراد بزرگتر و حرفهایتر از خودش روبرو بشه و حداقل دلخوشیش این بود که اگر تهیونگ و هوسوک کنارش باشن میتونه راحتتر به خودش مسلط بشه و شب خوبی توی خاطرش ثبت بشه. فقط منتظر بود اون روز برسه تا بتونه طبق حرفای تهیونگ حسابی خوش بگذرونه.
YOU ARE READING
「 Remedy 」
Fanfiction⌑ فیکشن: Remedy ⌑ | اتمام یافته✔︎ • کاپلها: مینگوک، تهگی • ژانر: زندگی روزمره، رمنس، فلاف، اسمات، کمی انگست • روز آپ: دوشنبهها ❗Tags: mention of rape and death (not Bangtan), panic attack, slow build, lack of communication at some point. ▪︎▪︎▪︎▪︎▪...
Part 3
Start from the beginning
