هیونگ کلهپوک:) :
"تا اتفاقی نیفتاده نمیتونی مطمئن بشی، پس فکرای الکی نکن و بجاش استراحت کن، امیدوارم فردا کارای شرکت خوب پیش بره."
جیمین:
"حق با توئه، مرسی هیونگ."
بعد از تنظیم کردن ساعت گوشیش برای فردا صبح که بتونه بهموقع بیدار بشه، گوشیش رو کنار گذاشت و ساعد دستش رو روی چشمهای خستهش گذاشت و قبل از اینکه فکر دیگهای به ذهنش برسه به خواب رفته بود.
***
سختترین سهشنبهای که جیمین توی عمرش تجربه کرده بود مسلما همون روز بود؛ اکثر بخشها توی آرامش نسبی بودن و جیمین تنها کارآموزی بود که اونروز باید بدون لحظهای استراحت پشت سر نماینده چین میدوید و همراه رئیس جئون به بخشهای مختلف میرفت.
بازرسی حدود چهار ساعت طول کشید و بعد از اون نماینده گفتگوی کوتاهی توی دفتر جونگکوک داشت و بالاخره با لبخندی روی لبش از رئیس جئون خداحافظی کرد و از شرکت خارج شد.
جیمین که از صبح فقط یه کیک شکلاتی کوچیک و قهوه خورده بود داشت از گرسنگی تلف میشد و پاهاش از راه رفتنِ بیشازحد درد میکرد.
به هوسوک زنگ زد تا ازش بخواد اگر بیکاره با تهیونگ همراهش به کافهتریای طبقه اول برن و تا بالاخره یه چیزی بخوره. بعد از اینکه پشت میز مقابل دو دوستش نشست بدون اینکه حرفی بزنه یکنفس بشقاب پُری که روبروش بود خالی کرد و تازه تونست روی حرفای دوستاش متمرکز بشه.
"طفلک مینی حتی وقت نداشت نهار بخوره!"تهیونگ با همدردی دستش رو روی دست جیمین گذاشت و کمی نوازشش کرد،
"مهم اینه که الان حسابی سیر شدم! تازه دیگه مجبور نیستم مثل هفته گذشته وحشتناک کار کنم تا شب از خستگی و کمخوابی بیهوش بشم!" جیمین با خوشحالی جواب داد و نگاهش رو سمت هوسوک چرخوند، "هیونگ داشتی راجب چین حرف میزدی؟" هوسوک سرش رو به نشونه تایید تکون داد: "شرکت جئون بین هر سه شرکت کرهای آخرین شرکتی بود که بازرسی داخلش انجام شد، پس احتمالا نتیجه نهایی فردا اعلام میشه. بعدشم نوبت قرار خاص سهنفرهمونه! یه جشن جمع و جور واسه اینکه خستگی کاملا از بدنمون بیرون بره."
ابروهای تهیونگ از ذوق بالا رفت و لبخند بزرگی روی لبش نشست، "به نظرت از طرف شرکت هم جشن میگیرن؟"
هوسوک دوباره تایید کرد، "امکانش زیاده، رئیس جئون دو سال بود که میخواست با این شرکت قرارداد ببنده... پس اگر این اتفاق بیفته یه مهمونی شخصی برای کارکنای وفادارش کمترین کاریه که در ازای کارای فشرده این مدت اخیر میتونه بکنه!"
جیمین باهاش موافقت کرد و تهیونگ با خوشحالی جفت دستش رو زیر چونهش گذاشت، "دوتا مهمونی توی کمتر از یه ماه، یکی کوچیک و دوستانه و یدونه خیلی بزرگ و شیک! واقعا شرکت جئون لایق قرارداد بستن با اون شرکت چینی هست."
افکار جیمین هم مثل دوستش سمت مهمونی کشیده شد، تا اون روز توی مهمونی خاص و مجللی شرکت نکرده بود و همچین چیزایی رو بیشتر توی فیلما دیده بود، حتما باید قبل از آماده شدن واسه مهمونی از هوسوک و تهیونگ میخواست از تجربههای قبلیشون تعریف کنن، اینطوری مطمئن بود بینهایت بهش خوش میگذره!
هرچند... ظاهرا قرار نبود اتفاقات اونطوری که جیمین تصور میکرد پیش برن و ممکن بود اون مهمونی تبدیل به خاطره ناخوشایندی برای جیمین بشه.
YOU ARE READING
「 Remedy 」
Fanfiction⌑ فیکشن: Remedy ⌑ | اتمام یافته✔︎ • کاپلها: مینگوک، تهگی • ژانر: زندگی روزمره، رمنس، فلاف، اسمات، کمی انگست • روز آپ: دوشنبهها ❗Tags: mention of rape and death (not Bangtan), panic attack, slow build, lack of communication at some point. ▪︎▪︎▪︎▪︎▪...
Part 3
Start from the beginning
